شب ها که با گریه میخوابم، خدا میان خوابم زمزمه میکند:... غصه نخور کودک من... من همه چیز را میبینم... و بعد... وقتی بین خواب و بیداری نوازش های تو را حس میکنم میفهمم خدا... واقعا همه چیز را می بیند...
نمیدانم حکایت دردهای من و تو کی تمام میشود... نمیدانم زمین و مترسک هایش کی دست از سر من و تو بر میدارند... اما این را خوب میدانم که آنچه بین من و تو هست فراتر از تمام این زجرهاست... آنچه بین من و تو هست آنقدر محکم است که حتی فکر رها شدن از شرایطی که بخاطر یکدیگر در آن اسیریم به ذهنمان خطور نمی کند...
ما همچنان ایستاده ایم. محکم و پرامید. صبور و مقاوم.
صدای دعا در اداره پیچیده است... دلم پر میکشد برای خدا خدا کردن... برای دردودل کردن با او... میروم برای خدا از غربت این روزهایم بگویم...
سلام خانومی...الهی همیشه شاد باشی و غصه هات تمام بشن....درکت میکنم سخته اما صبوری کن که عشقت ارزشش بیش از اینا ارزشمنده...باور میکنی با این مشکلاتت دوست داشتم جات بودم...ای خدااااااااااااااااااا...
خیلی خوب درکت میکنم...
بین درددلهات با همون دل گرفتت بری ما هم دعا کن....
سلام عزییییییییییزم. خیلی دلم برات تنگ شده. کجایی؟؟
انتقالیت چی شد؟ عروسیتون چی؟؟ خیلی تو فکرتم. بیا یه خبری بهم بده... یه خبر در گوشی دارم برات!!
عزیزم خیلی خوشحالم که به عشقت رسیدی مطمئنا انقدر دلت پاکه که خدا صداتو شنید اشکاتو دید عذابتو دید التماسو تو چشمات دید برات خوشحالو و امیدوارم هر چه زودتر به هم برسیدو از دریای بیکران عشق هم سیراب بشید هر چند میدونم عشقتون ابدیست.
ازت میخوام برام دعا کنی گلم خودتم میدونی دور بودن چه درد بی درمانیه پس از ته اون قلب کوچولوتو پاکت دعام کن........
ممنون که درکم کردی...
قطعا از صمیم قلب دعامیکنم...
سلام عزیزم
یه لطفی به من بکن
اینکه یه رمز بهم بده تا بتونم اون یکی وبلاگت رو هم بخونم
ممنونت میشم
بی صبرانه منتظرم
دعام کن نازنینم.....
باشه عزیزم. دارم آرشیوم رو برای روزهای جدید آماده میکنم. بعدش رمز اون دوره رو بهت میدم