عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

آخرین دانه ی تسبیح

در یک قدمی تو  اما زیر سقفی دیگر، یتاب دیدارت نشسته ام... هوای این روزها گرگ و میش است... خوشی و غم در هم آمیخته. آنگونه که گاه نمیدانم بین خنده و گریه کدام را انتخاب کنم! دلتنگم. اگرچه چندساعت پیش کنار هم بودیم! اما این آرام گرفتن کنار یکدیگر و به ناگاه جدا شدن بسیار سخت تر است. این روزها همه ی حس های من در هم و سرگردانند. صبر عجیبی را تجربه میکنم. آنقدر عجیب که انگار روز به روز بر آن افزوده میشود اما پایانی ندارد... 

این روزها یک مشکل را حل کرده ایم. آن هم به بهترین نحو. اما هنوز یک و تنها یک مشکل دیگر باقی مانده است. براستی خدا؟ چه می شود اگر این یک مهره ی باقیمانده از تسبیح هزار دانه ی مشکلات ما را نیز رد کنی و "یکی نبود" قصه ی تلخ این روزهای سخت بگذرد و جای خود را به "دوتا بود" بدهد؟  

خسته ام و منتظر رد شدن این آخرین مهره ی تسبیح ... خدایا فقط یک یاری دیگر... خدایا فقط یک نگاه دیگر... خدایا...

نظرات 11 + ارسال نظر
** مسافر تو** شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ http://..

آخرین دانه ی تسبیح تو تمام میشود..با عشق و در اوجی از سکوت و تو برای همیشه در آغوش یک عشق جوانه خواهی زد..گرم و آرام...
آخرین دانه ی تسبیح تو دارد آخرین زمزمه های تنهایی تو را به گوش خدا میرساند...
دوستت دارم...
** رامین تو **

f... یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://yekroozbadazoo.blogsky.com

salam duste khubam chera up nemikoni??

!!!!!!!! من که تازه دیروز آپ کردم! اصلا خوندی پستمو؟!

یلدا دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://khaterestoon.blogsky.com/

سلام دوست قدیمی
فکر کردم دیگه نمی نویسی !!! چرا یهو نوشتن توی وب قبلی رو رها کردی ... فکر کردم رفتی اصفهان پی کار جدید و دیگه سرت گرم شده ... خبری ازت ندارم ... دلنگت بودم زیاد !!! همش به خودم می گفتم حتما الان اوضاع بهتره و فرصتی برای نوشتن نیست ...
از خودت بگو ... کجای کارین ... آقا رامین چطوره !!! چرا اینقدر نوشته هات غمگینند ...
آخ که چقدر این دوران انتظار طولانی شده !!!
امیدوارم از ته دل که زود زود همه چیز به زیبایی هر چه تمام تر جور بشه و به قول تو این آخرین دانه ی تسبیح هم رد بشه !!!

ملیکا چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ http://inthename.blogfa.com

آخرین دانه از تسبیح هم به حق همین شبای عزیز رد میشه و به ۱۰۰ میرسه دلت خیلی پاکه
اشکات به اندازه مروارید با ارزشن
خوبه که به پای کسی میریزن که قدر یه دنیا ارزش داره
احساست قابل تحسینه اما حیف که درکش برای آدما سخته
عزیزم امیدوارم به حق این چند شب خدا مراد دلتو بده .
وقتی میبینم و میخونم نوشته هاتو دلم بد میگیره
به آرامش رسیدنت آرزومه
تو هم دعام کن
فراموشم نکن.

حسام یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام اولین باره مهمونتون شدم انگار اخراش رسیدم امید وارم اخرین دونه رد بشه ولی این نوشته ها تموم نشه میگن اگه طول میکشه تا بده خب حکمت داره یکیش همین دل نوشته ها...

ممنونم. این نوشته ها تموم نمیشن اما رنگ و بوش قطعا عوض میشه...

فیروزه دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام عزیزم
مدتی نمیتونستم بدلیل بیماری پدرم و امتحانانم به اینجا سر بزنم
توکلت به خدا جون
برای منم دعا کن ...

ملیکا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://inthename.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی ؟
درچه حالی؟؟
بهم سر بزن

ye dokhtar شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام.به طور اتفاقی به این بلاگ بر خوردنم.این وبلاگه تو هست آیا؟http://myamorousdays.blogfa.com/
اگه آره آخهههههههههه چرا رمزی نوشتی:((

سلام. آره عزیزم. خب هر کسی دوست داره گاهی خصوصی بنویسه

لیلا سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://haminjahaminhavali.blogfa.com

مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی، ذاتِ عشق است و طراوت، بافتِ عشق. چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور، تنها یک بار می شکند. میتوان شکسته اش را، تکه هایش را، نگه داشت . اما شکسته های جام، آن تکه های تیزِ برَنده، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند......................
**********************************
سلام عزیزم . هر وقت به وبلاگت میام ، دلم یهو میگیره . عشق زیبای ترا ستایش میکنم . متنی که برات گذاشتم از کتاب یک عاشقانه آرام اثر نادر ابراهیمی بود. برای تو که عاشقی .... برات آرام ترین عاشقانه دنیا رو آرزو میکنم . مطمئن باش گر چه عاشق نیستم ولی میان سجاده نمازم ، از خدای مهربون می خوام سرنوشت عشق شما رو بهم پیوند بزنه و نوشته هات رنگ شادی بگیرن . در پناه حق...

ye dokhtar چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

کامنت من کو؟حرف بدی زدم آیا؟

نه عزیزم. کامنتت رو هنوز تایید نکرده بودم.

ملیکا پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ http://inthename.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخرین دانه تسبیح چیشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد