می دانم که روزهاست اینجا ننوشته ام. اما این روزها دخترک قصه که بهتر است این بار عروس قصه خطابش کنیم، درگیر تازه های خانه ی عشق است. درگیری هایی که از هر گوشه اش بوی یک اشتراک زیبا می آید. زیر سقف خانه ی آبی ما هر روز قصه ی تازه ای اتفاق می افتد. قصه های شیرین. کما اینکه اگر تلخ هم باشند وقتی در انتهای تاریک ترین لحظاتش اسیر شوی، همیشه روزنه ای تو را پایدار و سرزنده نگه خواهد داشت. روزنه ی حضور عشقت که با وصالی همیشگی، تا هماره های هنوز زندگی ات کنار تو خواهد بود...
آن قدر آرامم که گاهی به زنده بودنم شک می کنم! امادروغ چرا؟ هنوز کینه ی مترسک ها را به دل دارم و گاه از مرور دردهایی که به من و بهارنارنجم تحمیل کردند اشک میریزم!
و حالا...
رامین من؟... هرگز نباید فراموش کنیم برای رسیدن به چنین روزهایی از چه کویرها و قیامت هایی گذشته ایم. هنوز وقتی به خانه ی پدری ام می روم، بوی اشک هایم را از در و دیوار اتاقم حس میکنم. هنور وقتی به خانه ی پدر تو می روم از رفتن به آن اتاق تنفر دارم. هنوز وقتی کسی ذره ای مرا به یاد آن روزها می آورد درست مثل همین لحظه اشک هایم بی اختیار می ریزند.... دست هایت را به من بده مهربان من. من و تو در سخت ترین لحظه ها و حادثه ها کنار هم ماندیم و در سابقه ی 7 ساله ی این عشق حتی یک بار تصمیم به جدایی نگرفتیم. در اوج ناامیدی تکیه گاه هم شدیم. تا سخت ترین مرزهای روحی رفتیم. تا جنون. تا بیماری قلبی. برای این وصال بهای سنگینی دادیم. روزیکه به هم دل بستیم یک دخترک و پسرک جوان 19 ساله و سر به هوا! بودیم. با هم و با عشق بزرگ شدیم. آنگونه که امروز تمام خصلت ها و ویژگی هایمان مثل هم شده است. مثل دو انسانی که کاملا به هم رفته اند! و حالا در آستانه ی 26 سالگی با قلب هایی جوان تر از دیروز قصه ی عاشقی از سر می گیریم...
من هیچ چیز را فراموش نکرده ام. هر آهنگی از درایو 64 گیگابایتی!! موزیک هایی که در این سال ها همراه خلوت هایمان بوده است را گوش می دهم، خاطره ای را به یادم می آورد که غالبا هم تلخ است. و به بزرگی خداوند سوگند اگر بخواهد دوباره 7 سال از زندگی ام را به من ببخشد و مرا به عقب بازگرداند، "اولا به هیچ عنوان حاضر نیستم دیگه به اون روزهای سخت برگردم!!!!!!!!! ثانیا بازم تو رو انتخاب میکنم!"...
با افتخار بر فراز بلندترین قله های حماسه ی عشقمان می ایستم و دوباره فریاد میزنم که چقدر دوستت دارم...
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
+رصد آی پی های ورودی وبلاگ نشان می دهد مخاطبین خاموش بسیاری دارم که مرتب اینجا را چک می کنند. میخواهم خواهش کنم برای یک بار هم که شده نشانی حتی به قدر یک کامنت بجای بگذارید و اگر تمایل داشتید بگویید از کی چشم های مهربانتان همره دلنوشته هایم بوده است؟
man mah mehr khyli etfaghi be webet barkhordam. az neveshtehat onghdar khosham omad ke taghriban hameye postato khondam va vaghti post shomarsh makosro gozashti vaghean az tah ghalbam khoshhl shodam.omidvaram darkenaresh baraye hamishe tamam sakhtihat kamrang beshan va delkhoshihat payda
ممنونم که به درخواستم پاسخ مثبت دادی
و بیشتر ممنونم بابت اینهمه حس های خوب و آرزوی قشنگت. منم برات آرزوی سعادت و کامیابی می کنم
چقدر این پستو دوست داشتم .... انگاری تمام سختیارو حس کردم خیلی زیاد ....ولی الان دارم به یه نوع سختی دیگه میرسم ..تا الان دلتنگی بود ولی حالا ....
یه ترسی افتاده به جونم ...کاش فقط همین دلتنگیا بود کاش ....
لحظاتت پر از عشق مثل همیشه.
برات خیلی خوشحالم....
عزیزم یاس رازقی نمیدونی وقتی اومدمو اینجا دوباره نوشته بودی چه حال شدم ....میخونمو اشک میریزم .....دوست دارم اینجارو خیلی زیاد منو اروم میکنه ........
سلام عزیزم . خیلی خوشحالم که بهم رسیدید . من تقریبا مهر ماه ۹۰ بود که با وبت آشنا شدم و یکروزه کل وبتو خوندم . از اونجایی که کمی سرنوشتمون یکی بود کنجکاو شدم و وقت گذاشتم و کل وبتو خوندم و هر روز هم بهت سر می زنم .
منم سال ۸۰ تقریبا ۱۵-۱۶ سالم بود که عاشق شدم و الانم ۱۱ ساله که با عشقم هستم ولی هنوز بهم نرسیدیم .
امیدوارم منم مثل تو به عشقم برسم
آرزوی بهترینها رو دارم برات
خیلی ممنونم که تو هم به درخواستم جواب مثبت دادی سمانه جان.
چه جالب. 11 ساااااااال؟ آرزو میکنم زودتر به هم برسید. با شکوه و زیبا و در اوجی از عشق...
سلام وبلاگ زیبایی داری.هنوز وقت نکردم مطالبتو کامل بخونم ولی خوشم اومده وبا اجازه لینکت کردم...
سلام
دست نوشته هات رو شاید بشه گفت دو سالیه که می خونم اما نمی دونستم که شما هستید
همیشه هم برات بهترین ها رو آرزو کردم عروس قصه
سلام گلکم.. حالی نمی پرسی؟..
اون وبت رو آپ نکرده بودی نگرانت شدم.. آدرس عشق بیدار رو هم نداشتم.. الان دیدم و اومدم..
خیلی خوشحالم برات.. امیدوارم لحظات شادی رو سپری کنی.. سعی نکن گذشته ها رو فراموش کنی، چون با یادآوری اوناست که قدر لحظه به لحظه وصال رو می دونین..
شاد باشی
سلام عزییییزم . خوبی؟ مبارکه خیلی خیلی خوشحالم که رفتید سر خونه و زندگی تون . خیلی وقت بود نیومده بودی پیشم . چند بار اومدم اما تو نیومدی فکر کردم دیگه خوشت نمیاد به من سر بزنی . چون تو اون یکی وبت هم منو لینک نکردی . اما خوشحالم که به آرزوتون رسیدید .
زندگی زیر یک سقف هر روزش قشنگتر از روز قبله . امیدوارم خوشبخت بشید .
سلام عزیزم. آدرست رو نذاشتی. من اصلا یادم نمیاد شما کدوم دوستمی؟
salam.man faranak hastam.man az 1 saat pish ba webet ashna ashodam az 11 ordibeheshte 91.yekam sargozashtemon shabihe hame.esme eshge man ham ramine va man ham az ham doorim az sale 86 ashege hamim va az sale 88 aghdim vali hanooz naraftim zire ye saghf doamon konin ke ma ham zendegimono shoro konim:)
شاید باورت نشه اما یه لحظه حسابی ناراحت شدم. میدونم چقدر سخته که این همه مدت از هم دورین. واقعا... و از صمیم قلب... دعا می کنم زودتر فاصله هاتون تموم شه. از آشنایی باهات خوشحالم
سلام عزیزم . خوشحالم که بلاخره ازاوضاع و احوال این روزای زندگیت نوشتی . ناخودآگاه یاد این شعر افتادم که بدون شک تفسیر حال و هوای این روزهای تو شده:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
خودت میدونی از همون ما بهم رسیدیم تا دوباره عاشقی وبلاگت ، چشم انتظار خبرای شیرینت بودم . واست آرزوی سعادت دارم. امیدوارم عشقت همیشه با طراوت باشه. در پناه حق
اخی چقد ناز.چرا اینقد دیر میای؟
mrc azize delam behem bego doori az khonevade sakhte???delet migire ya na???akhe manam garare 1000 kilometr door az khonevadam basham:(
منم دقیقا 1000 کیلومتر دورم...
راستش رو بخوای دوری از خونواده سخته. بخصوص چند ماه اول واقعا اذیت شدم(چندماه اول بعد از انتقالیم که اومدم اینجا و عقد بودیم هنوز). بخصوص اگه وابستگی داشته باشی. اما اگه عشقت مرد مهربون و صبور و فهمیده ای باشه و همراهیت کنه می تونی تحمل کنی. خدا رو شکر همسفر من تو این مورد چنان پشتم بود و هست که بعضی وقتا تو لحظه هایی که فشار دوری از خونواده ام اذیتم میکنه ظالمانه زیر لب میگم رامین جای اونا رو برام پر کرده...
اینا رو بدون: وقتی از خونواده ات دوری کوچکترین آزاری از اطرافیان بهت احساس بی پناهی می ده. من بابامو خیلی دوست داشتم و به اون بیشتر از مامانم وابسته بودم. تو خونواده ای بزرگ شدم که احترام برامون خیلی اهمیت داشت. به مراودات اجتماعی خیلی بها می دادیم. از نظر مالی هم خدا رو شکر مشکل نداشتیم. اینا باعث میشد یه سری ناملایمات از آدما در دوری از اونا برام سخت تر باشه.
اما آروم آروم عادت میکنی. راستی حواست باشه غیر از عشقت انگیزه های دیگه هم برای زندگی تو شهر جدید داشته باشی.
ولی کلا مثل روی لبه ی تیغ راه رفتن می مونه. مسئولیت عشقت سنگین میشه. باید تا آخر عمر حواسش باشه این دختر از خونواده اش جدا شده. از پاره های تنش...
xeyli vaqt nis
azun webet peydat kardam:)
xodet adresse inja ro lotf kardio behem dadi:X
neveshtehato dus daram
eshq inja ye buye dgei dare
buye haqiqat.
eshqe vaqeei ro az dato divare i ja mishe hes kard va in xeyli shirine
xeyli ziad
hamishe benevis
man asheqe negareshetam va asheqe qesatun:)
hamishe xoshbaxt bashi kenareraminet:*
salam
khub hastinn?
bebakhshid man kheili dir umadam
akhe man taze ba hatun dust shode budamtu webloge ghablitun
bad ye modat nabudam umadam didam neveshtin ye modat neminevisin narahat shodam
bad addrese injaro didam khoshal shodam
mitunam linketun konam?
rasti man azdustaye dokhtar dar entezaram yadetun miad?
سلام رازقی جان این اولین باره که برات کامنت میذارم تقریبا اکثر پست هات رو خوندم ...نمیدونی چقدر خوشحالم که به عشقت رسیدی با تمام وجودم برات ارزوی خوشبختی میکنم عزیزم.....
قدر خودت، همسرت عشقت را بدون....انقدر هستن ادمایی مثل من که ارزوشون داشتن همون دردهاییه که تو گذروندی پس قدر خوشبختیت رو بدون عزیزم
ین روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،
بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا
بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام
،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح
، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان
بــیتو بــیتو بــیتو
سلام و خدا قوت برای از سر گرفتن نوشتن دوباره اینجا...
خیلی خوشحالم از اینکه دوباره اینجا حال و هوای اردیبهشتی پیدا کرد و ادامه پیدا میکنه...
می دونم که نوشتن بعد از اون پست اسنثنایی چقدر براتون سخت بوده...
هر وقت به اینجا سر می زدم با تیتر ( ما به هم رسیدیم ) یک نفس راحت می کشیدم و با یه لبخند صفحه رو دوباره می بستم...
کاش میشد شوقی که هنوز از این وصال در دلم دارم رو به حصار واژه ها بکشم...اما شما خودتون بهتر میدونین خیلی از احساس ها را نمیشه با هیچ دانش نامه ای بیان کرد...
آرزو میکنم همیشه این آرامش تو لحظه لحظه زندگی شما و همسرتون جاری باشه و صدها سال خنده روی لب هایتان مستدام...
باز هم بی نهایت از ابراز احساساتتون ممونم. خیلی خوبه ادم بدونه کسایی هستن که از شادیش شاد میشن
سلام!
قبلا یکی دوباری به وبلاگت سر زده بودم...خوشحالم که بهو رسیدین...با خوندن ای پستت اشکام جاری شد...انشاا... همیشه درکنار هم خوشبخت باشید
بی اختیار یه لبخند گنده میاد رو لبم وقتی چنین وصالهای شیرینی رو میبینم..... عشقتون مستدام خانومی
(چرا اینجا آیکون بوس و قلب و ابنا نداره:دی) بوووووووووووس
kheilii mamnun
vali akhe inja kami sakht mishe
bebakhshid shoma id darin?
mitunam unja rahatar beporsam?
bebakhshid shayad mozahemetun sham
vali nemidunam chera dust daram az tajrobiatetun estefade konam
سلام عزیز دلم...آخیش این خونه هنوزم بهم ارامش میده...تو که یادت نمیره برای ما دعا کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خوبی عروس خانومی ....
الهی همه لحظاتتون پر از عشق باشه.
سلام عروس خانوم..چه خبر از آشیونه ی عشقتون..وای من هر وقت نوشته هاتو میخونم کلی ذوق میکنم خیییییییییلی برات خوشحالم
سلام عروس قصه
خوبی؟؟؟؟؟
خوشی؟؟؟؟
خوشحالم که احساس خوشبختی میکنی امیدوارم بی نهایت خوشبخت بشین که میدونم میشین
راستی برگشته اما برام سخته که دوباره مثل قبل باشم
میدونی اون با هر کسی که دیدم فرق داره واقعا قابل اعتماده اما باز نمیدونم چیکار کنم؟؟
من نمیدونم به نظرت تا مطمئن نشدم صبر کنم؟؟؟
کمکم کن
راهنمایی میخوام
chashm azize delam hatman omidvaram manam betonam doori az khoneevadamo tahamol konam:)mrc az rahnemaiit:)
salam
khub hastin?
rastesh soalam ineke
shoma cheto ba hamdg ashna shodin?
تبریک میگم :)
ممنون عزیزم
خب منم یه چراغ چشمک زن بودم:دی
یعنی خیلی وقته میخونمت ولی گاهی با اسامی مستعار واست کامنت گذاشتم
رسما اینبار بهت تبریک میگم عزیزم
سلام یاس عزیز
من از اون مطلبی که واسه خرید جهیزیه نوشته بودی باهات آشنا شدم و تقریبا همه مطلب های که نوشته بودی و خوندم و خیلی از قلمت خوشم اومد چند باری بعد از اون اومدم اما آپ نکرده بودی ولی امروز که اومدم دیدم که نوشتی و خیلی خوشحال شدم با کلی اشتیاق شروع به خوندن کردم کلی بهت شاد باش میگم کلی واست آرزو خوشبختی دارم ازت میخوام توام واسه من دعا کنی منم یه سری مشکلات برای اینکه با همسرم زندگی مون و زیر یک سقف شروع کنیم دارم البته بیشترش مالیه میدنی یاس عزیز من همیشه تو تصوراتم دنبال یه عشق شاعرانه پر دردسر بودم اما خدا فقط عشق پردردسر بهم داد و طبع شاعری تو عشقمون تقریبا جایی نداره خیلی دوست دارم با هم بیشتر ارتباط داشته باشیم البته اگه شما هم مایل باشین .