من و این پنجره و ساعتی که انگار پیش نمی رود... تو و تصویر چهره ی آرام و مهربانت که به قدر ثانیه ای از خاطرم نمی رود... من و بیقراری عجیب این دل... من و طپش های بی دلیلی که تو را فریاد می زنند. چه حکایتیست که به تو رسیده ام و باز هم... اینچنین... بی قرارم؟ آنقدر بی قرار که حاضرم همه ی این اداره و قوانینش را بر هم بریزم اما بتوانم زودتر به آشیانه ی عشقمان برگردم... و تو هم بیایی و مرا به بزم آغوشت دعوت کنی... و من میان هرم نفس هایت بمیرم... هزاران بار بمیرم و دوباره برای تو... بخاطر تو... به عشق تو زنده شوم...
گفته بودند پس از وصال تب تند عشق جای خود را به حس زیبای دیگری می دهد. اما من در عین تجربه ی یک حس جدید، همچنان بیقرار تو می شوم... درست مثل همین لحظه که گر گرفته ام و قلبم به شدت میطپد... از آخرین دیدارت چند ساعت بیشتر نمی گذرد و چند ساعت دیگر هم دوباره میبینمت اما... به این دل بیتاب بگو اگر می تواند همین چند ساعت را بی بهانه و آرام بماند!!
قلبت مامن هر چه خوبیست و چشم هایت پاک ترین اجابت آرزوهای من است. دست هایت را دوباره... برای هزارمین بار... به من بسپار که در هر بار گرفتن دست هایت، دوباره عاشق می شوم...
و تو... اجابت بارانی ترین آرزوی دل کوچک و غمگینی هستی که بزرگترین گناهش عشق تو بود... گناهی که گرچه چندسالی مرا جهنمی کرد اما سرانجام... و برای یک عمر، مرا در بهشتی ماوا بخشید که خاطرات تلخ آن جهنم را از خاطرم برده است...
دنیا دنیا میخواهمت رامین...
+ اولین قدم برای اثبات اینکه ما با هم به همه چیز میرسیم رو برداشتیم. ماشین مورد علاقمون رو خریدیم! قدم بعدی...
+ طی چند روز گذشته یه مناسبت مهم داشتیم. روز زن که به لطف معشوق مهربونم تبدیل به خاطره ای قشنگ و موندنی شد.
+ اواسط این ماه میریم شهر من، دیدن خونواده ام. اگه بشه یه سر هم میریم شهر خاطره هامون. همون جایی که این عشق پا گرفت و بالید... و گوشه گوشه اش برامون پر خاطره است.
بعدانوشت: نمیدونم چه حسیه. یه حس غریب. یه حس مبهم و خاص. آزار توام با لذت. وقتی میام سر کار اونقدر دلم براش تنگ میشه که تحملش سخت میشه. درست مثل امروز. درست مثل همین لحظه. که اشتها نداشتم با همکارام ناهار بخورم. که آخر وقت یک ساعت مرخصی گرفتم تا زودتر برم خونه. آخه رامین ساعت کارش یک ساعت زودتر از من تموم میشه. بی صبرانه منتظرم بیاد دنبالم و دستاشو لمس کنم. چقدر دلتنگ و بیقرارشم...
خداروشکر....همه چیز عاشقانه و درست و حسابی داره بیش میره...سفر بهت خوش بگذره ماشینتونم مبارک باشه ایشالله قدم بعدی یه خونه خوب و عالیه...مراقب خودت باش بوس
عشق را در چشم تو هرروز تلاوت می کنم
با همه احساس ٬خود را با تو قسمت می کنم
مرز بی پایان مهرت را به من بخشیده ای
در جوابت هر چه دارم من فدایت می کنم
نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای
من وجودم را همیشه فرش راهت می کنم
ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا
عاقبت مانند اشعار فریدون ناب نابت می کنم
بر خرابات وجودم زندگی بخشیده ای
تا نفس دارم همیشه شاد شادت می کنم
همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم
من صداقت را همیشه سرپناهت می کنم
راستش شاعرشُ نمیدونم کیه که ذکر کنم
سفرت به سلامت عزیزم:ـ*
سلام..
ایشالا که سفر بهتون خوش بگذره..
پر باشه از خاطره های خوش
میام نوشته هاتو میخونوم پر میشم از حسهای قشنگ...
شما خیلی سختی کشیدید تا به هم رسیدید و جالب اینجاست که نه تنها خسته نشدید و جا نزدید بلکه هزاربار مصمم تر و عاشق تر شدید.درود بی نهایت بر شما...
چشم بد ازتون دور عزیزم. خدا پشت و پناهتون.
ایشالا به تک تک آرزوهاتون برسید.
سلام عزیز دل..
آره همه چی تموم شد.. دوشنبه هفته پیش.. اون پست هم هستش... کمی پائین تره.. از پست ثابت درش آوردم.. می خوام جلو چشام نباشن دیگه..
ممنون که به یادم هستی..
سلام برسون به بهار نارنج..
براتون دنیا دنیا آرامش، سبد سبد دلتنگی و قطار قطار محبت رو از خدا می خوام..
خوشی هاتون پایدار..
دوستون دارم..
همیشه شندیم که شاید عشق بعد از ازدواج کمرنگ بشه اما خودم بهش ایمان نداشتم و نیم تونستم بپذیرمش ..چقدر شاد شدم وقتی گفتی که عشق یه حس دیگه ای میشه بهتر رشد پیدا میکنه و بازم دلتنگی هست ..این عالیه ....
الهی همیشه در کنار هم به بالاترین درجات برسین ...
سلام عزیزدل.. منونم.. یه دنیا ممنون
قربون دل مهربونت ..
باور کن روحیه ام خیلی بهتره و دیگه اذیت نمی شم. دارم خودمو برا کنکور آماده می کنم.. اما حق با توست.. شاید بعدا یه وب دیگه طراحی کنم.. اما دیگه از غم ها نمی گم..
خیلی دوست دارم..
دوست با محبتی هستی..
شاد باشی
مبارکتون باشه مرسی عزیزم
سلام
دوستم لطفا زودی بیاین و کمکم کنین
بیاین بگین دلداریم بدین می خوام منم زن خوبی باشم
اولین اشتباهت همینه که میخوای "زن" خوبی باشی...
سلام...
و امروز فصل آبی پرواز شماست... از کنار هم اوج گرفتن لذت ببرید...
روزهای بهتر از این رو براتون از صمیم دل آرزو می کنم...
ممنونم. درسته.
دیروز این اس ام اس رو رامین برام فرستاد:
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار...
سلام عزیزم ... بازم مثل همیشه خیلی قشنگ احساستو نوشتی...من که هر کدوم از نوشته هاتو چند بار می خونم...
عالی می نویسی...
عزیز دلم امیدوارم همیشه خوشبخت باشی..شاید همین روزا یه وبلاگ بسازم...
ممنون که همراهم هستی. اگه وبلاگ زدی خوشحال میشم به منم آدرس بدی
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که کنار هم خوشین
ایشالا خوشتر از حال باشین
راستی ممنون از راهنماییت
خیلی دوست دارم کمکم کنی اما باید همه چیزو برات بگم
البته اگه مایل باشی
سفرتون خوش
دوستون دارم
سلام برسون
مشتاق شنیدن حرفات هستم عزیزم
مبارکه عزیزم
ایشالا قدم های بعدی به هر آنچه که میخواین برسین
امشب می تونی هرآرزویی داری بگی
امشب یکی هست که صدات رو میشنوه
یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره
شب آرزوهاست
منو از یاد نبر . . .
سلام عزیزم .مبارکتون باشه.بامید اینکه قدم به قدم زیر سایه عشق قشنگتون و البته خدا به همه ی چیزایی که میخواهید برسید.شما که بما سر نمیزنی ؟؟ (اشکال نداره ، میدونم زندگی متاهلیه و هزار تا دغدغه ) یه وبلاگ جدید ساختم دوست داشتی حتما بهم سر بزن .راستی امشب که شب آرزوهاست میون آرزوهام تو و همسفر عشقتم جا دادم شما هم میون دعاهتون ما رو بیاد بیارید.منتظر خبرای قشنگترت هستم . به وبلاگ جدیدم سر بزن
ماشینتون مبارک باشه عزیزم.ایشالا خوش باشین.
سلام عزیزم. من همون لیلایی هستم که وبلاگم همین جا همین حوالیه... شناختی حالا؟؟ بهم سر بزن.
سلام
بازم اومدم پیشتون
من آپ کردم و منتظر حضور سبزتون به کلبه ام هستم
همیشه شاد باشید و بهترین آرزوها رو براتون از ایزد منان خواستارم
سلامم را تو پاسخ گوی
سلام عزیزدل.. خوبی؟ بهارنارنجت خوبه..
عروس خانم امیدوارم و از خدا می خوام تا دنیا دنیاست بی قرار هم باشین.. به عشق هم نبظتون بزنه و قلباتون به عشق هم بتپپه..
باور میکنی ترانه چه احساس قشنگی رو هر وقت گوش میدم دلم برا خوندن مطالبت ضعف میره..
اون یکی وبت چی شد؟ فصل تازه دیدار رو میگم.. قبل اینکه عکس بذاری مطالب زیادی داشت؟ من وقت نکرده بودم همه رو بخونم..
قربون دلهای پاکتون..شماهائین که عشق واقعی رو زنده کردین..
گلی من وبلاگمو عوض کردم .. منتظرم
سلام عزیز دل
خوبی خانوم؟ امروز که اومدم وبت دوباره رفتم کانتای قبلی رو خوندم و کلی از نکته هایی که بهم تذکر دادی انرژی گرفتم راستی دیدم تو نوشته هات فکر کردی من چند سالیه که ازدواج کردم ... نه عزیزم من فقط 7 ماهه که ازدواج(عروسی) کردم...
وای رازقی جون نمی دونی من و حمید چقدر با هم دعوا می کنیم گاهی اوقات جفتمونم خندمون می گیره که مثلا چند ساعته که یه سره داریم بحث می کنیم...
محور اصلی بحثامون هم سر حجاب بنده ست... من نمی تونم همون طوری باشم که اون می خواد ... همیشه هم بحثامون بی نتیجه ست.
اول اینکه به نظر من نذارین اینقدر بینتون بحث پیش بیاد. هم ارامشتون به هم میخوره و هم حرمت یه چیزا بینتون از بین میره. بشینین با هم حرف بزنید و بین خودتون قانون و قرارداد تعیین کنید خب.
چطور؟ همسرت دوست داره حجابت چطور باشه؟ کمتر یا بیشتر؟
سلام عزیزم
خوشحالم که همه چی خوب پیش میره
برات بهترین ها رو آرزو می کنم...
عشقتون تو کدوم شهر ایران جوونه زده؟
سلام عزیزم
خدارو شکر که انق عاشقین
براتون ارزوی خوشبختی دارم
ماشینتون مبارک
خوشحال میشم به منم سر بزنی
دوست دارم.
شما دعامون کن تا از اون آخوندا نشیم !
سلام عزیزم
خوبین؟؟
چه خبرا؟؟؟
وقتتو نمیگیرم میرم سر اصل مطلب
قصه ی من اینه:
من دختری بودم که اصلا دوست نداشتم با پسرا رابطه داشته باشم همیشه با خودم میگفتم اینا همش ضرره فقط سرگرمیه
خلاصه از این دوستیا نفرت داشتم
تا اینکه یه روز من با یه اشتباه کوچیک خودمو گرفتار کردم
حالا بماند چیکار کردم اما من مهرانو با یکی دیگه اشتباه گرفته بودم...
بعد از چندساعت وقتی فهمیدم اشتباه گرفته بودمو چیشده خیلی از کارم پشیمون شدم
اما دیگه نشد کاری کنم
قرار شد فقط در حد خواهر برادری باهم رابطه داشته باشیم
همینطورم موندو اصلا احساسی بهش پیدا نکردم
تااینکه بعد از چند ماه یه روز بهم گفت ملیکا میخوام بهت وابسته بشم.بشم؟منم که هنگ کردم گفتم من اصلا نمیتونم جوابی بدم اونم گفت فکراتو بکن و همین امروز جواب بده
سمانه جان واقعا برام سخت بود من هنوز خوب نشناخته بودمش
اما گفتم باشه هیچی دیگه
وابسته شدو منم وابسته کرد
همه چیز خوب بود تا اینکه یه روز بهم گفت که من براش یه جانشینم یعنی دارم جای یکیو پر میکنم
البته قبلا از پسرعموش شنیده بودم که یکیو خیلی دوست داشته
بقیشم باشه برای بعد فعلا خدافظ
سلام گل خانوم.. ممنون که اومدی.. اما خیلی زودتر از اینا منتظرت بودم..
من کلی از سوالام بی جواب مونده هااا!!
راستی چرا دیگه مثل قبل خاطراتتو نمی نویسی؟ تمام لحظات خوب و خدای نکرده بد؟.. این لحظاتتو باید ثبت کنی.. تمام احساساتت رو.. منتظرم خانومی..
اون یکی وبت چی شد؟ فصل تازه دیدار رو میگم.. قبل اینکه عکس بذاری مطالب زیادی داشت؟ من وقت نکرده بودم همه رو بخونم.. تازه رمز بعضی نوشته های قبلی رو هم نداشتم
چقد حس خوبی داشت نوشته هات.چقد نوشته هات پر از بوی عشق بود.چقد دوس داشتم.براتون یه عالمه یه عالمه آرزوهای خوب میکنم.نمیدونم آرزوی خوب واسه شما چیه.ولی میگم هر چی دلتون میخواد خدا بهتون بده و زندگیتون تا ابد عاشقانه
ممنون عزیزم. خیلی ممنون.
سلام خانومی دوست دارم بدونی اینجا خواننده های خاموشی داری که تمامی لحظات ناب تو رو چون تو تجربه میکنن وچه خوبه که میبینم کسانی رو چون تو ...
میدونی منم وقتی سر کار هستم دلم برای خونمون تنگ میشه. من از همه خونم عکس گرفتم تو گوشیم . تند تند نگاه میکنم. تو هماینکارو بکن عزیز دلم اروم میشی
خیلی خوبه این حس. این حس که بفهمی کسانی تو رو می خونن که حس ها و دلتنگی های تو رو تجربه کردن و درکت میکنن. عاشق تر باشی سحر جان