عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

از تو متنفرم!

بعدا اضافه شده: برداشت اشتباه نکنید. مخاطب این پست بهارنارنجم نیست!  او همچنان پاک ترین آیه ی عاشقانگی زندگی من است... او همچنان تنها امید من برای تحمل این دنیاست و من همچنان عاشق ترینم... لطفا به هیچکس دیگر هم شک نکنید!!! دنیای من آدم های رنگارنگ زیادی دارد که شاید در دنیای هیچکس دیگری چنین نقش ها و نسبت هایی وجود نداشته باشند


رو به آسمان می گریم و فریاد میزنم. خدایا بگذار زنده بمانم و شکستن غرورش را ببینم!! خدایا بگذار ببینم آب شدن کسی را که شب های بارانی بسیاری را تنها به دلیل اینکه "میخواست من بشکنم و باور کنم کسی نیستم!"، به خوشی هایم تحمیل کرد! خدایا کافر خطابم کن اما بگذار ببینم دنیا انتقام دل شکسته ام را از او می گیرد.

میان سینه ی من کسی نشسته است که به اندازه ی تمام سال های عاشقی ام از او نفرت دارم. هر قدر عاشق بهارنارنجم هستم، به همان اندازه از شخص سومی متنفرم. شخص سومی که این روزها... شاید... سعی میکند مرا راضی کند اما دل من دیگر برای او جایی ندارد...

کسی پرهای مرا شکسته است و روزهاست خانه نشین دنیا شده ام. اما من هنوز همان پرنده ی تیزپرواز سرکش هستم. به زودی دوباره پر میکشم و پیش از هر اوجی، پرهای او را میشکنم!...

میدانم با تعجب میخوانید مرا و احتمالا میگویید همه ی خوبی هایت را به باد میدهی! اما این سینه چنان مملو از تنفر است که حاضرم بمیرم اما فقط یک لحظه شکستن غرورش را ببینم. فقط یک لحظه و بعد آرام خواهم گرفت!

خیلی سعی کردم او را ببخشم. با بانوی آینه ها در زادروز میلادش در سال گذشته عهد کردم کینه اش را از دل بیرون کنم. اما اعتراف میکنم نتوانستم. این مترسک شوم همیشه جلوی چشم های من می خندد. چطور تحمل کنم تکه هایی از مرا به باد سپرده است و حال اینچنین می خندد؟ چطور تحمل کنم دست هایم را به شب سپرد و حال دست هایم را میفشرد؟ اصلا او خود شب است! خود سیاهی محض دنیا! چطور تحمل کنم این دیو سیاه که تلخ ترین لحظات زندگی مرا رقم زده است مرا می بوسد؟ حتی نمی توانم تحمل کنم اسمم را صدا کند. امشب وقتی با احترام بسیار اسمم را صدا زد، برای اولین بار از اسمم هم متنفر شدم...

آری او با وقاحت تمام سعی میکند بگوید: تو شکستی و گذشته ها هم گذشته. حالا مرا دوست داشته باش وگرنه دوباره تو را خواهم شکست!!!

اما هنوز مرا نشناخته است. هنوز نفهمیده اگر تا کنون هم در مقابل ظلم و حماقت هایش سکوت کردم بخاطر اشتباه خودم بوده است. به زودی به عنوان اولین نفری که جلویش ایستاده است تبر به ریشه اش خواهم زد تا بداند در رگ های من غیرت کویر جاریست!

میگریم.. میگریم... لطفا سرزنشم نکنید. شما نمیدانید در این سال های عاشقی چه بر من گذشته است و چه از دست داده ام... شما نمیدانید چه بر من گذشته است... شما نمی دانید اگر وصال من و بهارنارنجم اینهمه سال طول کشید فقط بخاطر نامردی این مترسک بود... هر وقت به خاطرات فکر میکنم نمیتوانم او را ببخشم. لطفا سرزنشم نکنید. فقط اگر میتوانید با حرف هایتان آرامم کنید...


بعدا نوشت: هر وقت به او فکر میکنیم این جمله ناخودآگاه در ذهنمان نقش می بندد: "زمستان می گذرد اما روسیاهی تا ابد برای زغال می ماند"...

نظرات 3 + ارسال نظر
جوجوبانو جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:20 ب.ظ

الهی بشکنه غرور این مترسک که دوست خوب من دلش غمیگن شده.

سپیدۀ علی شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ق.ظ

سمانۀ عزیز سلام،
امیدوارم حرفام ناراحتت نکنه ولی به این فکر کن که اون آدم انقدر بدبخت، حقیر و درمانده است که داره اینطور دست و پا میزنه و شما هم خودت را اصلاً هم شأنش ندون و با بی محلی هرچه تمامتر آتش بیشتری به وجودش بزن (اینکارو من کردم جواب داد)
شاید هم بگی نه شرایط شما فرق می کنه، در اینصورت میگم عزیزم منتظر باش که خداوند حقشو بذاره کف دستش، چون کسی که دل کسیو بشکونه، حساب کتابش با خداست اما فقط حواست باشه که به خودت و سلامتیت لطمه نزنی، کینه کم کم در وجودت ریشه میکُنه و بدون اینکه متوجه بشی، شروع می کنه بهت آسیب زدن
فقط و فقط مواظب سلامتی و لحظه هات باش که بخاطر 1 آدم بی ارزش از دستشون ندی و اون آدم را هم به خدا بسپار تا خدمتش برسه
لذت زندگیتو بخاطر حقارت یکی دیگه کم نکن عزیزم

ممنون سپیده ی گلم. حرف هات خیلی درسته. البته بهت بگم این آدم همچینم خودش رو در درمونده نمیبینه. در عین اینکه سعی میکنه دوباره به من نزدیک بشه هر لحظه هزار خنجر به سمتم پرتاب میکنه!!!!!!!!

لیلی شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:34 ب.ظ http://khodamodeltangiham.blogfa.com/

سلام سمانه عزیزم .. من در بطن ماجراهایی که بر تو گذشته نبوده و نیستم ولی از احساس کلماتت درک می کنم که چی می گی ...
حرفی ندارم جز اینکه امیدوارم بتونی به مرور زمان شعله های نفرتوخاموش کنی .... مسلما اینطوری به آرامش می رسی ...
یادت باشه نفرت هم یه حسه و هر کسی لایق این نیست که احساسات تو براش خرج کنی .. دلت شاد عزیزم ... این نیز بگذرد ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد