عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

دوباره دلم شکست...

امشب خودم را با تمام بغض هایم در آغوش گرفتم. برای خودم دعا خواندم و خودم را برای هزارمین بار به خدا سپردم. خودی که این روزها احساس میکنم واقعا صبور است و سر به زیر و سخت! دختر دردانه ی دیروزی که امروز شاید از نظر ظاهر کوچک تر شده است! اما قلبی دارد بزرگ و مامن هزاران درد و خاطره ی تلخ...

چه بسیار که شکسته ام و ایستاده ام. چه بسیار که رنجانده اند مرا و زبان همیشه حاضرم را در دهان نچرخاندم. تا مبادا برنجند... چه شده است مرا؟! چرا اینهمه صبور و آرام شده ام؟! چرا سرکشی و عصیان گری پیشین را ندارم؟...

به اینجای نوشته ام که رسیده ام اشک هایم میریزند و بالاخره این بغض چند ساعته رها می شود...

با زندگی و جوانی و عاشقانگی ام بازی کرد و حالا در مقابل تعجب آدمک دیگری میگوید: به من ربط نداره! "خودشون زن و شوهر هر کار میخوان بکنن!" خدایا این بار دیگه شنیدی؟! خدایا سهمی که از من تو زندگیشه رو ازشون بگیر تابفهمن ما زن و شوهر چقدر برای گذشتن از این حقمون بخاطر اونا اذیت شدیم. دیگه نمی تونم بیش از این گذشت کنم. خدایا خودت دیدی که فقط به حرمت فرمان تو اینهمه سال سکوت کردم و از حق شرعی و قانونیم گذشتم. اونم درست در شرایطی که برای شروع زندگی مشترک و وصال عشقمون به این حق نیاز داشتیم. خدایا خودت دیدی در این سال ها بارها شکستم و رنجیدم اما به روشون نیاوردم. اونوقت حالا دارن صمیمیتی که از صدقه سر گذشت و صبوری من دارن رو پای مهربونی و دلسوزی خودشون میذارن! تا وقت دادن حق من میرسه، به هیچی کار ندارن اما وقت خوشیشون که میرسه من و بهارنارنجم رو میخوان تا شادیشون کامل شه! خدایا خودت دیدی امشب در مقابل درموندگی من با آرامش به همسایه گفت: به من ربط نداره، خودشون زن و شوهر هر کار میخوان بکنن! خدایا بازم حکم میکنی از حقم بگذرم؟! خدایا چه طاقتی داری تو! هم در مقابل غصه هایی که من به تو میدم و هم در مقابل غصه هایی که خودم میخورم! خداجون حالا خودت زیادی صبوری، باش اما به من رحم کن! غصه های منو ازم بگیر دیگه. خدایا میشه بگی این قانون ها رو واقعا خودت وضع کردی؟! من که بعید میدونم تو در این مورد خاص، ظالم رو مستثنی کرده باشی! در هر صورت من بازم میخوام به فرمان تو باشم. هر چند این دل پینه بسته، امشب برای هزارمین بار شکست و حتی خانوم همسایه برای صبوری و سکوت من  که فقط بخاطر عمل به فرمان تو بود، گریه کرد... خدایا بگو که تو هم دلت برای من سوخت! 

خدایا در این نیمه شب تاریک و سکوت و تنهایی این خونه به حق دل شکسته ی بهترین بندگانت و به حق اشک های منی که همیشه غصه ات میدم! گره ی تنهایی من و عشقم رو باز کن...


+شما واقعا برای من دعا میکنید؟! پس فرشته های خدا کجا سرشون گرمه!؟ خدا...

نظرات 9 + ارسال نظر
یکتای میلاد چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.sun-of-serendipity.blogfa.com

الهی بگردم. نازنینم ...
چه کسی دله بزرگ و دریایی شما و عشقت رو کجای که این کره ی خاکی شکسته....
چقدر این آدمک ها سخت و سنگدل شدن و چقدر شکستن دل آدمها بخصوص عاشقای سینه چاک و استوار براشون آسونه؟
گل نازم.... شک ندارم که بدی هایی که در حق شما کردن فقط و فقط به تلافی عشق زیبای شماست... برا به زمین کشیدنتون .. برا پژمرده کردنتون هر کاری میکنن...
مهربونم مبدونم اونقدر ذهن و فکر و سیاست و قلب شما بالاست که بزودی دله شکستت قرص میشه.. و باز جون میگیری و بیشتر و بیشتر رشد میکنی.
من و همسرمم هم تقریبا تو شرایط شما قرار گرفتیم. و زمان عروسی تنهای تنهامون گذاشتن ...
باز هم قصه دردناک صبوری و اینکه خدا جای حق نشسته.
و دعای ما خواهرای کوچیکت که همیشه به یاد شما و عشق بزرگتون هستیم.

مادر منتظر چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ http://dokhmalebala.niniweblog.com

سلام
از اینکه به وبلاگ ما سر زدی و نظر گذاشتی ممنون. خوشحالم کردی.
اینکه نوشته بودی بچه زحمت و درد سر داره منم نظر تورو دارم ولی به نظرم به دست آوردن هر چیز شیرینی تاوانی داره و در قبالش یه چیزیرو باید از دست بدی .
امیدوارم روزی که آمادگیش رو داشتی این حس رو تجربه کنی .حس بدی نیست فقط یادت باشه که ناشکری نکنی .
من هم اوایل دوست نداشتم بچه دار شم همش میگفتم من بچه دوست ندارم یا دست کم الان زوده . نمیخوام فعلا آزادیمو از دست بدم.
با اصرار دیگران بالاخره بع از دو سال از زندگی مشترکمون تصمیم به بچه دار شدن گرفتم ولی همش میترسیدم عشقم رو از دست بدم یا اینکه آزادیم رو از دست بدم.
ولی قدر این نعمتی که خدا بی هیچ زحمتی به من داد رو ندونستم و شاید همین مساله باعث شد که بچه دو روزم که یه پسر ناز بود رو از دست دادم .
منی که همیشه میگفتم بچه دوست ندارم بچه ای که فقط سه بار دیدمش رو وقتی از دست دادمم فهمیدم که چه خطایی کردم. چقدر بهش وابسته بودم و عاشقش شده بودمو نمیدونستم. داشتم دیوونه میشدم. دیگه هیچی برام قشنگ نبود.

حالا بعد از سه سال از اون ماجرا این بار خودم با آمادگی که پیدا کردم تصمیم گرفتم بچه دار شم و حالا منتظر دخمل کوچولوم هستم ولی این بار سعی میکنم قدر مادر شدنم رو و این حس شیرین رو بدونم.
پس اگر روزی مادر شدی خواسته یا ناخواسته , بدون که داری بهترین لحظات عمرت رو کنار همسرت و کوچولوت سپری میکنی و حتی با اینکه هنوز بچت رو ندیدی نا خود آگاه عاشقش هستی .
ببخشید من هر بار خیلی پر حرفی میکنم آخه من وقتی پستاتو میخونم خیلی حس مشترکی با تو دارم چون من هم لحظات خیلی سختیو علیرغم داشتن عشق توی زندگی مشترکم تجربه کردم. هم با خانواده خودم هم همسرم مشکلات زیادی داشتم با اینکه به قول شما صبور و آروم بودم و همش از رفتار بقیه چشم پوشی میکردم ولی فایده ای هم نداشت.
از خوندن این پستت و دیدن ناراحتیت ناراحت شدم . امیدوارم که گرفتاریت هر چی که هست به زودی رفع بشه . من برات دعا میکنم میگن زن باردار دعاش مستجابتره.
ولی قدرت عشق که تو هم خدارو صد هزار بار شکر توی زندگیت داری معجزه میکنه ؟ مگه نه؟ به خاطر نفسهای عشقت و داشتن زندگی با عشق , مشکلات هر چی باشه آدم تحمل میکنه
به حکمت خدا شک نکن . خدا به همه چیز آگاه و بیناست و صلاح کار ماروبهتر از خود ما میدونه. به خاطر رنجهایی که میبینی جایی دستت رو میگیره که حتی فکرش رو هم نمیکنی.

واقعا شرمنده , خیلی نوشتم الان پیش خودت میگی چقدر پر چونه است . دیگگه تمومه قول میدم.
موفق باشی .تو هم برای من دعا کن

ستاره چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:03 ب.ظ http://khabesetare.blogfa.com

عزیزم لایق باشم برای حل شدن مشکلت دعا میکنم.

راهین شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:25 ب.ظ http://rahib-farzad.blogfa.con

عزیزم ایشالله هرچه زودار مشکلات حل بشه.براتون دعا میکنم.
بهمون سربزن

y یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:13 ب.ظ http://amore2.blogfa.com

salam duste khubam
ba inke kheili vaghtee nayumadam be webloge ghashanget vali yadet budam
shayad shoma mano yadet nayad vali man khub yadame komaka va rahnamayitun
az tahe delam vasatun doa mikonam
har moshkeli dashtin ishalaa be zudi hal mishe
rastesh be komak o rahnamayitun niaz dashtam vali mohemtar az hame ishala hae moshkeli darin hal she bad mozahemetun misham
movazebe khodetun bashin

ملیکا چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ق.ظ http://inthename.blogfa.com

الهی بمیررررررررررررررررررم

سپیدۀ علی چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ق.ظ

عزیزم ، همۀ ما آدمها برای هم دعا می کنیم، یعنی باید دعا کنیم چون دعای ما در حق دیگران باعث میشه، دعای خودمون هم برآورده شه
مهربونم خودت داری اونها را آدمک صدا می کنی، آدمک اگه خوبی، مهربونی و خیلی چیزهای دیگه را داشت که آدمک نبود، 1 قلب بهش میدادن و میشد آدم!!! اگه هم آدمک ها اذیتی می کنن، چون به آدمها حسودیشون میشه (اینو فراموش نکن)

این فوق العاده است که با خدای خودت معامله می کنی و گوش به فرمانش هستی والله مع الصابرین

سخته عزیزم ولی چاره ای نیست جز صبور بودن و واگذارکردنشون به خدای مهربون

مواظب خودت باش و محکمتر از همیشه

سپیده جان ممنون که منو میخونی و حرفای قشنگت رو برام میگی. حس خوبی بهت دارم.

y پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:30 ب.ظ http://amore2.blogfa.com

salaam duste khubam
mamnun ke vaght gozashtin o ba mashghaleye ziadi ke midunam darin javabamo dadin kheili mamnunam
rastesh kheili harf daram age mishe man vasatun mail konam
behem email etuno dade budin save am karde budam vali alan nadaramesh age mishe vasam mail etuno bedin mamnun misham

جوجو یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:26 ق.ظ http://alahman.blogfa.com

بزرگ باش و وسیع...سر به زیر و محکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد