عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

خرابم...

خرابم... خرابتر از همه ی آن آوارهای دنیا سوز

بیمارم... بیمارتر از همه ی آن دقایق مرگ آور

عاشقم... عاشق تر از همه ی آن شقایق های عاشق

...

خرابم از درد دوریت... بیمارم از غصه ی قلبت... و عاشقم به...

وقتی اندیشه ی هجر از سرزمین چشمانش به فضای تنهاییهایم راه میابد، تازه میفهمم چقدر عاشقم... تمام وجودم مرا مجازات می کنند... قلبم آتش میگیرد و به شدت میطپد... دستانم میلرزند... چشمانم میبارند... و من احساس پروانه ی بی پناهی را دارم که در راهرویی از تاریکی و وحشت میان شعله ها میگریزم... و انتهای راهرو دریچه ای روشن است... آنجا ایستاده است... آبی و آرام... به رویم آغوش میگشاید... مرا از درد آن ثانیه ها میگیرد...

و باز همه چیز به او منتهی میشود...

بلند بلند گریه می کنم... اعتراف می کنم...

و کسی که به پنجره ی قلبم نور میپاشد...

 

عاشق شدم...

و من از خط ساحلی زیر چشمان دریایی تو می آیم...

فرشته ها که بوسه اش دادند، نمازش را که خواند، آمد و چشم دوخت به یکرنگیهای دور دریا و آسمان، تا طلوع را تماشا کند...

سپیده ی تنهاییهایم، با صداقت و سخاوت تمام، خورشید را به آسمان زندگیم قرض داد. آسمان زندگیم گرفته و نگرفته او را در گرفتگی ابرهای خود گم کرد. همین تبادل سرسری و معصومانه ی نور بس بود... عاشق شدم...

و باران بارید و بارید و بارید...

بگذریم...

گذشت مثل همیشه و باز امشب بعد از سه نقطه های مداوم و مداوم گوشه ی دفتر شرجی دلم با چشمانی اشکبار و دلی دلتنگ و بیقرار، پر رنگ مینویسم:

دوستت دارم...

 

پینوشت: این روزا خیلی درگیر هستیم. میبخشید که سعادت پیگیری مداوم بلاگ دوستان خوبمون رو نداریم. نهایت سعیمون رو می کنیم تا بهتون سر بزنیم.

 

تولد بهارنارنج (به تاریخ قمری)

 

 

ستاره های آسمون کمه بریزم رو سرت...       

 

دلیل اصلی ساخت این بلاگ ابراز گوشه ای از عشقم به بهارنارنجم بود. و تولد مردادیش رو بهونه ای برای هدیه کردن این بلاگ بهش قرار دادم. برای من یکی از قشنگ ترین روزهای زندگیم ماهگردها و سالگردهای تولد عزیزمه. که به امید خدا همونطور که تا حالا این روزها رو بهش تبریک گفتم و تا حد رهایی از اسارت فاصله هامون جشن گرفتم، از این به بعد هم...

 

و امروز یه روز قشنگ دیگه است...

 

سالگرد تولد قشنگ ترین بهونه ی من برای زندگی

(به تاریخ قمری)

 

  

 

  

بهار نارنج من... رامین من... عشق من... از صمیم قلب از خدا می خوام بهم لیاقت بده تا، تا پایان زندگیم تولد های زیباتو تبریک بگم. صمیمانه ترین تبریکاتم رو بپذیر.

خودت بهتر از هر کسی می دونی که این تبریک گفتن ها تنها گوشه ای از دریای عمیق علاقم به توئه...

و امروز در این سالگرد تولدت برای بار هزارم از اعماق قلبم خدا رو به خاطر یافتن نیمه ی گمشده ام شکر می کنم ، با همه ی وجود بهت افتخار می کنم و از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم...

 شاید فقط خودت و خدا بتونی درک کنی که این حرفو دارم با صداقت و از اعماق قلبم به تو میزنم...