-
تولد بهارنارنج (به تاریخ قمری)
جمعه 1 دیماه سال 1385 23:28
ستاره های آسمون کمه بریزم رو سرت... دلیل اصلی ساخت این بلاگ ابراز گوشه ای از عشقم به بهارنارنجم بود. و تولد مردادیش رو بهونه ای برای هدیه کردن این بلاگ بهش قرار دادم. برای من یکی از قشنگ ترین روزهای زندگیم ماهگردها و سالگردهای تولد عزیزمه. که به امید خدا همونطور که تا حالا این روزها رو بهش تبریک گفتم و تا حد رهایی از...
-
تشکر صادقانه از عشقم...
شنبه 18 آذرماه سال 1385 20:41
رامین من؟ خیلی... دوستت دارم ... اشک تو چشامه... مدت هاست دارم فکر می کنم که باید به نحوی و بطور خاص ازت تشکر کنم. به روش های مختلفی هم فکر کردم... اینا رو میگم تا بدونی همه ی محبت هات رو دارم ریزبینانه میبینم. و هیچی از ذهنم دور نمیره. و برای قدردانیت تا پای جون هم هستم... خودت میدونی دختر مغروری هستم و به راحتی هر...
-
دلتنگ و درمانده...
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 16:29
و قطره اشک هایی که بارید و دلی که نالید و نگاهی که در ناامیدی به روی هم بسته شد... و قلبی که طپید و در سکوت دیوارها فریاد برآورد: "دلتنگم..." و این درمانده ترین لحظه های زندگی من است... دلتنگ میشوم... قلبم به درد می آید... بغض هایم بهانه میگیرند و اشک هایم را فدا می کنند... طپش های قلبم را نمی توانم مهار کنم... در...
-
مرور زیبائی ها...
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 20:19
غروب 18 آبان ماه 1384 یک غروب دلگیر پائیزی و دو دل غریب... یک غربت و دو دل... یک لحظه و دو سرنوشت... غروب 18 آبان ماه 1385 دو مسافر و یک سفر... دو دل و یک عشق... دو جفت چشم و یک نگاه... دو پرنده و یک پرواز... بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است... صدای شکستن فاصله ها ناباوری... بی قراری... نگاه......
-
دیدار عشق...
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 07:50
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها... دو روز دیگه یه انتظار طولانی تموم میشه... اینکه 5 ماه عشقت رو نبینی کار آسونی نیست... تو این مدت طولانی دوری خیلی چیزها در مورد عشقمون بهمون ثابت شد... مشکلات خیلی زیاد و نفس گیر بود اما تا زمانی که "ما" هستیم هیچ مشکلی نمی تونه یه عشق واقعی رو از هم بپاشه... این روزا شهری که...
-
برنده مائیم!!!
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 00:43
دستان عاشقم را بر چشمانت میگذارم و اجازه نمی دهم چشمانت بارانی شوند... شانه های خسته ام را تکیه گاه غصه هایت می کنم و اجازه نمی دهم دستان بی انصاف روزگار قلب عاشقت را بیازارند. قلب پاکت گوی زندگی من است... آرام و آهسته میبوسمت تا خیسی چشمانم به تو تلنگر زنند که چقدر "دوستت دارم" بهار نارنج من... تا ابد برایت خواهم...
-
برای تو
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 05:55
دیشب چون همه شب صدایش را گوش میدادم . باری دیگرفهمیدم که چقدر او را دوست میدارم . بغضی سنگین گلویم را می فشرد . دستانم را بر چشمانم نهادم ... چشم هایم تر شده بود ... و من تو را امشب صدا میزنم ... کجایی رازقی من ؟ کجا ؟ هر شب صدایی است که آرام مرا می خواند ... رامین من ؟ الهی درد تو به جانم ... رامین تو عجیب دلتنگ توست...
-
اعتراف صادقانه... بالاخره به تعریف عشق رسیدم...
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 19:13
میبخشید اگه این پست طولانیه... قسمت اول که در واقع خلاصه ای بر قسمت دومه رو برای اون عزیزانی نوشتم که فرصت مطالعه ی مطلب طولانی دوم رو ندارن. و قسمت دوم حرف های دلمه...صادقانه برای اونائی که شاید بخوان تجربه ی منو بدونن... عشق حقیقی... و برای اونکه باهاش این نوع عشق رو شناختم... رامین... خیلی دوست دارم نظر شما رو هم...
-
تقدیم به آنکه همه زندگیم از آن اوست...
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 00:21
بسم الله العشق بالاخره روزی که چند ماهه منتظر رسیدنش هستم فرا رسید... تا امروز من توی بلاگم برای رامین می نوشتم اما اون اطلاع نداشت. می خواستم این بلاگ رو برای روز تولدش بهش هدیه کنم. و بالاخره امروز که یه مناسبت قشنگ و بجای دیگه، یعنی میلاد امام علی(ع) هست، تولد رامین منم هست... از همه ی دوستانی که تو این مدت با...
-
حجمی سنگین از عشق...
جمعه 13 مردادماه سال 1385 02:15
باز هم نیمه شب است... نیمه شب است و بار دیگر هجومی از دلتنگی... و اشک هایی که خود نیز حیرانند... دلم برایت تنگ است... هر شب در قربانگاه چشمانم هزاران قطره ی اشک به جرم با تو نبودن، راهی کویر داغ گونه هایم می شوند... خواب به چشمانم نمی آید... هوا بارانی نیست اما نمی دانم چرا گونه هایم خیس است... دلم تنگ است...دلم تنگ...
-
صفای دل...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 07:55
بود آیا که در میکده ها بگشایند؟ گره از کار فروبسته ی ما بگشایند؟ اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند نهمه ی تعزیت دختر رز بنویسید تا همه مغبچگان زلف دو تا بگشایند گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب تا حریفان همه خون از مژگان بگشایند...
-
مسافر من...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 05:00
عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر باز نیمه شب است و مسافری که به سوی غربت روان است... و همسفری با چشم های گریان... مسافری نه به مقصد من که به مقصدی برای رسیدن به من... مرد راه است. آری ... اما اندیشه ی من بس نگران است... نیمی از کار ما دست خداست... و...
-
پروردگارا یاری نما...
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 01:45
درد این فاصله ها اندک نیست اوج این عشق توام اندک نیست و تو ای ناب ترین جام شراب مستی ام بهر نگاهت کم نیست سهم این ثانیه ها عشق تو است من بدون رخت آرامم نیست بهترین بهانه ی گریه توئی و تو رامین منی، این کم نیست نیمه شب است... جز نسیمی که بر خلاف همییشه امشب خنکا را به گونه هایم هدیه می کند هیچ نوازشی را حس نمی کنم......
-
عشق چیست؟
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 07:14
عشق چیست ؟ عشق دانش است ... دانش و فرهنگ است توامان، و آن کس که از این دو بی بهره است، توانای عشق ورزیدن ندارد. عشق دلپذیر ترین جهان بینی آدمی است... آن جهان بینی نجیب و جلیل که از آغاز تاریخ انسان تا کنون، جانهای شیفته بسیاری برای بر پاداشتن جهانی شایسته و بایسته ی آن کوشیدند و جان باختند برای : روزی که کمترین سرود...
-
پاکتر ز باران...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 09:44
غوغا می کرد... پاکی در هستی جام آن لحظه های ناب... ناب... پاک... پاکتر ز باران... حضور عشق... حضور خدا... اشک... لبخند... سکوت... زمزمه... دخترک نمی توانست در چشمان پسرک بنگرد... تاب نگاه در آن چشمان آسمانی و پاک را نداشت... پسرک نمی توانست در چشمان دخترک خیره شود... نکند تقدس این نگاه را بشکند... التهاب بود و بی...
-
درد این فاصله ها...
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 05:12
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر و نسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم ... چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد تو تماشا کن که بهار دیگر پاورچین پاورچین از...
-
کسی از جنس باران...
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 06:03
و از فراسوی عبورهای مبهم ثانیه ها کسی آمده است از جنس باران چتری از نور و قلبی معطر از عطر بهاران کسی از جنس آب و آینه از تلاطم های زندگی ساز و از سرزمین رویاها نه! از دیار حقیقت های ناب به چشمانم زلالی اشک به دستانم طراوت مهر و به قلبم گرمای عشق کسی آمده تا ترجمان زندگی را بر لوح دلم بنگارد کسی آمده تا از حضورهای...
-
پیمانی برای تلاش...
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 06:31
تصاویر و نوشته های بالا جملاتی بود که چند روز پیش به عنوان یه شروع پر تلاش و جدید برای بهم رسیدنمون برای همدیگه ارسال کردیم... من اونا رو روی تصویر کار کردم....یادمانی برای همیشه... تصویر اولی متن ارسالی رامین بود و تصویر دوم متن من... قصه ی ما دو ماهی میشه که شروع شده... البته در مرحله ی با هم بودنمون. اما با این...
-
می دونی؟!...
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 07:48
می دونی! دیگه اسیرم، می دونی؟ بی تو انگار که میمیرم،می دونی؟! من پر از شوق و شرار نفست نباشی بحری کویرم میدونی؟! توی تنهایی من که اومدی... شد تموم لحظه هام پر از حضورت، می دونی؟! تو تموم هستی ثانیه های من شدی اگه تنهام بذاری، بی تو می میرم، می دونی؟! توی رویای که تنهایی من ساخته بودش شدی با شکوه ترین لحظه ی هستی، می...
-
سرگذشت من...
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 07:32
یه دختر مغرور... دختری که نه تو دانشکده و نه فامیل حاضر نبود به هیچ پسری حتی نگاه کنه. دختری که قلبش خیلی مهربون بود اما دلش می خواست غرورش رو با نگاه کردن به هر کسی زیر پا نذاره. پسرای زیادی همیشه سعی داشتند توجهش رو جلب کنن. اما دخترک غصه ی ما حاظر نبود حتی با کسی طرح دوستی بریزه. این یعنی خیانت به کسی که یه روز...
-
پروردگارا سپاس...
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 23:51
پروردگارا تو را سپاس... تو را سپاس که به حرمت آبی ترین ترانه ی آسمانی در تنهاییمان، تنهایمان نگذاشتی... سپاس... و بعد... سلام حضور دوستان خوبی که تو این دو سه روز همراهم بودن و با دعاهاشون کمک بزرگی بهم کردن. راستش لطف خدا شامل حالمون شد و تونستیم از یکی دیگه از مشکلاتمون عبور کنیم. البته ما هنوز مشکلات زیادی سر...
-
برامون دعا کنید...
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 12:10
از امروز تا سه روز دیگه برای من و رامین روزای سرنوشت سازی هستش... روزهایی که تکلیفمون تقریبا مشخص میشه... اگه امیدی برای رسیدنمون باشه، می تونه تو این سه روز کامل از بین بره... و یا اینکه می تونه رسیدنمون رو تضمین کنه... خیلی مضطربم... این آپ رو کردم تا از همه ی شما خوبان بخوام که برامون دعا کنید... میگن خدا اندیشه ها...
-
من فقط تو رو دارم...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:21
من فقط تو رو دارم. می دونی! واسم همه کسی نری تنهام بذاری!خیلی واسم مقدسی می دونی تو شهر قلبم واسه تو خونه دارم توی مهربونی و نازچشات لونه دارم گل من، بهار من، رامین پر شرار من تو بمون برای من تو غصه هام کنار من من اگه بدم،اگر پر از خطا و اشتبام تو ببخش منو،بدون که بی تو من حضوری بی صدام نقش قلب من فقط تو آغوش گرم توئه...
-
برای تو...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 02:37
برای بهترین بهترین من...