عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

کنارت شعله ور میشم...

هوا خوبه، تو هم خوبی، منم بهتر شدم انگار                   یه صبح دیگه عاشق شد به یاد اولین دیدار

به روت وا میشه چشمایی که با یاد تو میبستم...            چه احساسی از این بهتر، تو خواب هم عاشقت هستم

تو می چرخی به دور من، کنارت شعله ور میشم              تو تکراری نمیشی، من بهت وابسته تر میشم

تبت هر صبح با من بود، تب گل های داوودی                     تبی که تازه میفهمم تو تنها باعثش بودی

تو خورشید رو قسم دادی فقط با عشق روشن شه           یه کاری با زمین کردی که اینجا جای موندن شه



پیچک های عشق و احساس، روز به روز فضای خانه ی زیبای من و تو را پُرتر می کنند. هر روز گوشه ای از عشق و زیبایی در این خانه کشف می شود. هر روز که میگذرد عاشق تر می شوم...

اما کمی آن طرف تر... و حتی کمی این طرف تر.. درست به فاصله ی چند متر...! بگذریم! خانه ی من و تو به کلبه ی رویایی ای می ماند که میان شعله ها، امن و ایمن مانده است...

در آستانه ی هشتمین سال از عاشق شدنم، خاطرات را مرور می کنم. شب هایی که با چشم های خیس به صبح رساندیم. سحرهایی که دور از چشم آدم ها چقدر پاک و ساده عشق را تمرین کردیم... حالا از آن خاطره ها سال ها گذشته اما آنچه برایم اهمیت دارد این است که تو را برای همیشه در کنار خود دارم و هیچ جیز نمی تواند تو را از من بگیرد. هرچند  تو با من باشی یا نباشی، من میدانم عاشقم... آنقدر عاشق که اگر لازم باشد دوباره با دنیا میجنگم و همه ی آنچه در این سال ها از من گرفتند و حالا دوباره با تو به دست آورده ام را دوباره از دست میدهم اما عشقت را هرگز!

چشم های تو پاک ترین آیه های زندگی من هستند و دست هایت مهربان ترین موج های هستی که وقتی بر دریای دردهایم می خروشی، آنقدر اوج میگیرم که یادم می رود زمین چه بازی هایی با چشم های من کرد...




تو می چرخی به دور من، کنارت شعله ور میشم        تو تکراری نمیشی، من بهت وابسته تر میشم


                                              

                                        

+ پیشنهاد میکنم اگر آهنگی که الان روی وبلاگ هست رو نمی شنوید و تا حالا گوش ندادید دانلود کنید. آهنگ صبحی دیگر از محمد علیزاده

+ جمله ی زیر اسم وبلاگ رو خیلی دوست دارم: "از احساس همدیگه حظ میکنیم. زمین و زمان رو عوض میکنیم". خیلی وقتا ذوق میکنم قالب وبلاگ رو عوض کنم اما دلم نمیاد. شاید بد نباشه بدونید یکی از تخصص های من طراحی سایته که خب طراحی قالب وبلاگ مرحله ی خیلی ابتدایی اونه. اما حس این قالب اونقدر برام خاطره انگیزه که نمیتونم عوضش کنم.


دوباره شهر خاطره ها

یاس رازقی: امروز زمین شهر خاطره های غریبمان زیر پای ماست... پر غرورتر از همیشه، دست در دستان یکدیگر قدم میزنیم و به خاطره ها می اندیشیم... به روزهای سخت دوری... به لحظه های پراسترس دیدار... به طپش های ناگزیر دو قلب عاشق...

امروز برای سفری یک روزه به شهری که دوران دانشجویی ام را در آن گذراندم و بیشتر خاطرات دوران عاشقی ام در آن رقم خورده است آمده ایم... 

در این هوا که نفس میکشم هزاران جوانه در من می رویند... هزاران درخت برگ میدهند... هزاران شکوفه به بار مینشینند... من... در این شهر خاطره ها دارم...

ماشین را در اولین پارکینگ، پارک کردیم تا خیابان های این شهر را به یاد همان ایام پیاده قدم بزنیم. دوباره مثل همان روزها صبحانه را کنار یکدیگر و در پارک خوردیم. دوباره مثل همان روزها الان در کافی نت کنار یکدیگر نشسته ایم و...

خدایا به ما سعادت بده این عشق تا آخرین نفس و آخرین طپش قلب هامان اینچنین زنده و بیدار بماند...

خدایا به ما سلامت و برکت بده... عشق بده و تا ابد عاشقی کردن را...



بهارنارنج: در این دیار که قدم میگذارم هر لحظه هزار بار قلب عاشقم می طپد...به یاد دارم لحظه لحظه ی عشقِ بیدارم در این شهر را...شهری که از خاطره لبریز است،شهری که در آن خاطرِ عشق رویایی ام را خواستم،شهری پر از مخاطره..شهر سبزِ من...شهر عشق...

من لذت با تو بودن را بیش از آن روزها حس میکنم...توئی که پر از غرور دخترانه بودی و من پر از شور و دلدادگی...لبریزِ عاشقانه...من انگار دلم را اینجا جا گذاشته ام...

یاد خداحافظی هامان می افتم...چه سخت بود،چه تلخ...یاد کودکانگی هامان...اندیشه های پاکمان...گرمای دستان کوچکمان...ما با همین دست های کوچک معجزه ای بزرگ آفریدیم...با همین دست ها امروز را ساختیم و فردای روشن مان را نیز...جلوی چشمان پلید همین آدمک ها،همین هایی که هنوز هستند،فقط اندکی پیرتر شده اند و هنوز در حیرت عشق بیدار ما و ما جوان تر،پرشور تر،عاشق تر...

خدا را سپاس برای همه ی آنچه که امروز داریم...سپاس بخاطر همه ی هستی ام که توئی و فقط تو...شادی و سلامتی و عشق بی نهایت را برای هردومان و برای تمام شما همراهان گرانقدر و همیشگی مان آرزومندم...

سالی که پیش روست...

اومدم فقط سال نو رو به همه دوستای گلمون تبریک بگم. امیدوارم سالی بهتر از گذشته داشته باشید.

ما هم امسال سال قشنگمون رو با نام سال "عشق، تحول و پیشرفت" نامگذاریم کردیم. و شک نداریم در سالی که پیش روست موفق تر از سال قبل با اهدافی بزرگتر و دنیایی قشنگ تر روبرو خواهیم شد.


اگر وقت داشتین ادامه ی مطلب رو بخونید. در ادامه مطلب ناچارم از اتفاق بدی بگم که امسال رو با اون شروع کردم. به این دلیل ناچارم از این موضوع بگم که اولا بخاطر دیر تایید کردن کامنت شما دوستان عزیزم که همیشه احترام بسیاری قائل هستم عذرخواهی کنم و بگم در اولین فرصت جواب کامنت هاتون رو میدم و ثانیا دو تا مناسبت مهم تو دو سه روز اخیر داشتیم که جشن اون ها برگزار شد اما فرصت اینجا اومدن نداشتم.(تولدم که 6 فروردین بود و سالروز عقدمون که 7 فروردین بود)

باور کنید دیگه دل و دماغ حرف زدن ندارم. پس برین ادامه مطلب. انشاالله چند روز دیگه که حالم بهتر شد، دوباره از مسایل روتین و خوب و بد عشقمون خواهم گفت.

ادامه مطلب ...