که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...
دو روز دیگه یه انتظار طولانی تموم میشه... اینکه 5 ماه عشقت رو نبینی کار آسونی نیست... تو این مدت طولانی دوری خیلی چیزها در مورد عشقمون بهمون ثابت شد... مشکلات خیلی زیاد و نفس گیر بود اما تا زمانی که "ما" هستیم هیچ مشکلی نمی تونه یه عشق واقعی رو از هم بپاشه...
این روزا شهری که اونجا دانشگاه میرفتم و همیشه تلخ ترین خاطره هام رو از اونجا داشتم شده شهر خاطره های قشنگ من!...
آشنائیمون از اون شهر و اون دانشگاه شروع شد... توی روزهای تنهاییم شد سنگ صبور و همدردم... بین شعرهام مورد علاقه ترین غزلم رو اولین بار تو اون غربت و غروب دلگیر برای اون خوندم... وقتی شب عید اشک ریختم و از خدا خواستم تو این سال گمشدم رو بهم بده فکرش رو هم نمیکردم که مسافر من خیلی وقته از راه رسیده... کاش زودتر پیداش کرده بودم... اون موقع حتی فکر هم نمیکردم که یه عشق آسمونی داره پا میگیره... الان که فکر می کنم میبینم دست تقدیر چه زیبا همه ی خاطره های خاص اون روزهام رو به اون ختم میکرد...
از اینکه امروز تو رو دارم افتخار می کنم بهار نارنج من... بارالها شکر...
از بعد عشقمون دو بار همدیگه رو دیدیم و هر دو بار اونجا بوده ... و پس فردا دیدار سوممون اتفاق میفته...
پس فردا بهار نارنجم رو بعد 5 ماه میبینم...
آه... چه شب هایی که از دلتنگی ، نگرانی و بی قراریش اشک ریختم...
بی صدا به پات شکستم دل به چشمای تو بستم...
این روزها به یاد بهارنارنجم زیاد زمزمه میکنم...
سلام خسته نباشین
خوشحالم که انتظارتون به پایان رسیده
فکر می کنم بعد یه انتظار خیلی شیرین باشه که عشق خودتو ببینی
ولی ۵ماه زیاد طولانی نیست
نظرتون درباره ۲ سال چیه؟
خیلی سخته در هر صورت سخته ولی شما به لحظه شیرینش رسیدین
پس دعا کنید همه برسن
یا حق
سلام عزیزه دلم . خسته نباش . نمیگم وبلاگت قشنگ شده باید بگم وبلاگت محشره محشر شده. خیلی عالیست . موفق باش . بای