این روزها بسیار زمزمه میکنم...
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیکن به خون جگر شود
دلم گرفته است نازنین...دلم از این روزگار...از آدمها...از سایه هائی که از کنارم میگذرند و با چشمان شومشان درد را در من تزریق میکنند...حتی آنهائی که با نگاهشان مرا تحسین میکنند گرفته است...
باران به آرامی میبارد...صدای نفس های پاکت را میشنوم...عطر تن پاکت را استشمام میکنم...اما عجیب است که تو نیستی و من تو را حس میکنم...
بهترینم...غروب ها دلم عجیب میگیرد و قلبم غریبانه بهانه ات را میگیرد. کاش بودی و دستانم را در دست میگرفتی...تا همه ی تنهائی ها و بی پناهی هایم...همه ی گذشته ی پر دردم را در آغوشت از یادم میبردی...این روزها خیال آغوش "پاکت"عجیب مرا در خود میشکند...گویا آرامشگاهی جز آغوشت مرا نیست...
به خدا از دنیا جز اینکه کنارم باشی و آغوش برویم بگشائی هیچ نمیخواهم...جز اینکه در چشمان پاک تو که همان چند باری هم که نگریسته ام، گوئی بسان قایقی در تلاطم امواج گم شدم، بنگرم، هیچ نمیخواهم...
عجیب درمانده ام و عجیب تر آن است که آرامم نیست.بزرگوارانه سعی میکنی آرامم کنی...به من قول دیدار میدهی و غافلی که این قول بیقراری ام را فزون تر میکند.انگار همه ی راه های نجات از بیقراری ات مرا بیشتر بیتاب میکند...گویا هر چه سعی کنی آرامم کنی بیشتر در تو غرق میشوم...روز به روز به پنجره ی انتهای راهرو نزدیکتر میشوم...
یا علی
پینوشت 1: برامون دعا کنید دانشگاه با مهمانیم موافقت کنه تا ترم آینده پیش عزیزم باشم. شاید هیچ کس نتونه بفهمه ما تو این یکسال و چند ماه چی کشیدیم..."که عشق آسان نمود اول...ولی افتاد مشکل ها"
پینوشت 2: این ترانه ی رضا صادقی،"ممنونم"،عجیب حال و افکار منو برام آهنگین میخونه. اگه فرصت کردم آپلود میکنم و میذارم رو بلاگ.اگه دوستان جائی لینکش رو برای اینکه بتونم بزارم رو وبلاگ،دارین ممنون میشم به من اطلاع بدین.
پینوشت۳: وقتی دلتنگت میشم دلم هوای کمیل خوندن میکنه...
می دونم چی می گید! هم قشنگه و هم دردناک.
سلام دوست من
خیلی لطف کردی به وبلاگ ما سر زدین
باور کن از تهٍ ته ٍدلم برای هر دوتون دعا میکنم که هرچه زودتر بهم برسین!
و هیچ وقت از همدیگه جدا نشین
تو باز این شانس رو داری که بری پیشش !
ولی این شانس تا ابد از من گرفته شد!
ولی از صمیم قلبم و با تمام وجودم برای شما دعا میکنم!!!
یا حق