بسم الله العشق
روزی چون هر روز... تنها... در غربتی که تنهائی غوغا میکرد... سکوت... خورشید به انتهای آسمان میرفت و او... خوب میدانست که امروز هم که بگذرد روزی دیگر به خاطرات دلگیرش افزوده خواهد شد... قدم زدن در خیابان های تاریک و مسکوت تنهائی و سردرگمی اش به اتمام نرسیده بود که...
تقدیری به پاکی و زیبائی باران رقم خورد و قصه ی عشقی در آسمان ها پیچید که فرشته ها تا ابد در گوش یکدیگر زمزمه خواهند کرد...
2 سال پیش یعنی غروب نوزده آبان 84 ساعت 18 آشنائی غریبمان رقم خورد... و امروز... عاشقانه در کنار همسرم... آنکه زیباترین های دنیا را به من هدیه کرد خدا را بر تقدیر زیبایمان شکر میگویم...
و در سالروز این حادثه ی مقدس به یاد داشته باشیم که ثابت کرده ایم که گرچه از هم دوریم اما پیوند جسم ها در عشق نا چیز است و آنچه عشق را میسازد پیوند قلب هاست و بس.
پینوشت 1: جای دیگری مینویسم! به همین دلیل فرصت زیاد آمدن به اینجا را ندارم. چنانچه از آشنایان دیروز... عزیزی تمایل به دانستن آدرس جدیدمان را دارد در قسمت نظرات این موضوع را عنوان نموده و آی دی خود را بجای گذارد.
سلام!! البته نظر هر کی واسه خودش محترمه !!
ولی بنظر من عشق دروووغه!!!
جانمرجان با چهره ای جدید وارد میشود.[نیشخند]
سلام
من وبلاگتونو خوندم
من به معجزه ی عشق ایمان دارم و اینقدر قلمت زیبا و دلنشین بود که اشک تو چشمام جمع شد....
در ضمن موزیک وبلاگ هم فوق العاده هست...
اگه ممکنه آدرس وبلاگ جدیدتو به من بده...
خوشحالم که هنوز هم کسایی هستن که عظمت عشق رو درک کنن و اونو احساس کنن...
موفق باشی عزیزم
یا حق
سلاممممممم...مثل همیشه با خوندن نوشتههای زیبات اشکم در امد...راستش سالگرد اشنای من و عشقم هم ۱۸ ابان پارسال بود...اما امسال از هم دوریم و امسال روز ۱۸ ابان همش اشک ریختم...برامون خیلی دعا کن که دوریمون زودتر تمام بشه و به وصال همدیگه برسیم...من میلمو اینجا برات میزارم چون ادرس جدیدتو میخوام...نوشتههاتون هم خیلی زیباست و هم به هوای دلم نزدیک...از خدا جون خوشبختیت رو میخوام...یا علی
وبلاگ بسیار زیبایی داری خسته نباشی به منم سر بزن نظرتو بگو منو راهنمایی کن تازه کارم
عطر تو برده از سرم٬عقل و هوش
کنار تو غصه می شه٬فراموش
قربون ابرو و چشای ماهت
فدای دست بی گناه و پاکت
انگاری کم کم دارم عاشقت می شم
رو موج دریای تو٬قایقت می شم
انگاری دستامون با هم رفیقن
وقتشه٬با هم از قفس پریدن
سلام با خوندن تک تک نوشته هات جون گرفتم تا منم بیشتر از قبل عشقم رو ابراز کنم.
با خوندن تک تک جمله هات اشک تو چشمام حلقه میزد
یعنی اون روز میرسه که منم به جای گفتم محبوبم بتونم وحیدم و همسرم خطاب کنم؟
دعا کن ما هم به هم برسیم...
راستی ادرس وب جدیدو به منم بده
خوشحال میشم
سلام
فکر کنم کسی تا عاشق نباشه نمیفهمه شما چی میگین
خود هم یک نفر و دوست دارم
داستان اشنایی ما هم برای خودش داستانی هست
حالا این شده که تمام قصه هام قصه اونه
اگه شاد یا غمگین با خاطر وجوداونه
منم اپم
شاد و سر بلند باشی
سلام. فقط یه قطره اشک نمیتونه جواب اینهمه زیبایی و صداقت کلامتون باشه،بلکه دریایی هم کمه،واقعا محشره، من هم سالهاست دلداده ای تنها هستم، که منو از عشقم دور کردن و حتی ذره ای امید به وصالش ندارم، شما خیلی خوش بختین که به هم رسیدین.برام دعا کنین که بتونم دوریشو تحمل کنم گرچه الان هم کم عذاب نمی کشم
به نظر من عشق از هرچیزی مقدم تره چون همه کس خواه یا ناخواه عاشق میشوند ولی بیشتریا به عشق نمیرسند خیلی کم پیدا میشه که به معشوق خود برسند وزندگی خوبی داشته باشند انشاالله که شما هم زندگی خوبی داشته باشی ولی من تا به حال به دونفر دل بستم وعاشقش شدم وچیز نابودی چیزی توش نبوده وخودم توش شکست خوردم وهنوز به عشق اعتقاد دارم
پس به شما باید گفت عشقت حقیقیه...
سلام رازقی عزیز
ممنونم از تو که دوباره طبع و ذاءقه ی مرا عوض کردی
انگار که شیوه ی نوشته های امروزی ما را عادت داده بود به سادگی و فاصله از متن های غنی و زیبا و دلنشین
ممنونم از تو که حس و حال و طبع گذشته ی مرا به من بازگرداندی
مشتاق دیدن وبلاگ های دیگرت هستم اگر لایق یدانی