عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

پیش ماهگرد ازدواجمان!

درست یک ماه دیگر انتظار سه ساله ی ما که شرح ماوقعش را در این وبگاه بسیار خوانده اید به پایان خواهد رسید. و در هفتم فروردین 8۸ عقد خواهیم کرد. دیشب حس و حال عجیبی داشتم. و امروز تصمیم گرفتم آنچه دیشب برای عشقم با اس ام اس زمزمه کردم را اینجا ثبت کنم تا باز هم چون پیشین نوشته هایمان برای همیشه ماندگار گردد. 

" رامین؟ فکر کن. دقیقا یک ماه دیگه همچین شبی ما دوتا خوابمون خواهد برد؟!!! امشب شب مهمی تو زندگی من و توئه. اشکام ریخت. بیا با خدا حرف بزنیم...از خدا بخوایم هر نگاه عاشقانه ای به هم می کنیم از عشق اون نشات بگیره. ازش بخوایم حتی یک لحظه تنهامون نذاره. این حقیقته که فقط عشق خدایی زیباست. از خدا بخوایم بهمون سعادت عشق ورزیدن بده. ما رو انسان هایی متمدن و شاخص قرار بده...  "

نظرات 6 + ارسال نظر
**رامین تو** جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ http://...

از همین جا انگشت هاتو آروم فشار میدم و میبوسمت...
این یکماه داره خیلی سخت اما زیبا سپری میشه...به لطف خدا...تو این وبلاگ هم جشن عاشقانه ای خواهیم گرفت...

رامین

مارال شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:33 ب.ظ

سمانه خوبم
زمانی خواهد رسید که این وبگاه و این کلمه ها خاطره شوند
یک خاطره زیبا و دوست داشتنی و لبریز از عشق
چقدر خوب است که جایی برای ثبت این دلنوشته ها داریم.
به قول رامینت
حتی فاصله ها هم زیبا هستند
وقتی همیشه امید وصال در دلها باشد.
حتما؛ به جشن عقد در این وبگاه خواهم آمدم عزیزکم.

بهار سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ب.ظ

سلام من بهارم خیلی وقته آدرسه وبلاگتو دارم ولی خدا قسمتم نکرد که این همه عشقو بخونم واقعا اینا همشون دل نوشتن براتون آرزوی موفقیت می کنم می خوام یه چیزی بهتون بگم ولی الآن نمی شه /به امید خدا و در ژناهش

بهار چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:45 ب.ظ

عزیزم اون روز نتونستم بهت بگم. راستش من ۱۸ سالمه ۱۴ ماهه قبل در حالی که فکر می کردم دنیا باهام قهره با عشقم آشنا شدم خیلی زود بهش دل بستم و با صداقت دوسش داشتم و دارم مشکلات خیلی زیادی سر رامون سبز شدن ولی با همشون جنگیدیم زندگی هر دومون چه الآن چه تو گذشته خیلی سخت بوده.هیچ وقت ناامید نشدم چون با تمام وجودم دوسش داشتم.چند ماه قبل به خاطر مشکلاتی قرار شد از هم جدا بشیم ولی با کمک خدای عزیزم این اتفاق بد خدارو شکر نیوفتاد.بعد از اون ماجرا بهم گفت احتمال داره واسه همیشه بره خیلی باهاش حرف زدم راستشو بخوایی حتی بهش التماسم کردم.من وبلاگ ندارم ولی آدرس ایمیل رو گذاشتم اگه دوست داشتی توی آیدیم واسم آف بزار می خوام باهات مشورت کنم این نصف نصف ماجراهای این مدت.فکر کنم بهار نارنج خانم خوشکل این وبلاگ بهار نارنج عزیز من منتظرم که باهات هر چه زودتر حرف بزنم.با آرزوی خوشبختی برای شما دوستان عزیز

صبا شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.saheleparvaz.blogsky.com

سلام
چقدر قشنگ و دلنشین نوشتی
براتون آاااااااارزوی خوشبختی دارم
یاد اولین روزی که به طور اتفاقی با این وبلاگ آاااااااشنا شدم می افتم
یاد زمانهایی که منم و امثال من هم مث شما داارن طی می کنن
واسه همه ی ما سر سفره ی عقد دعا کنید

فیروزه دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام عزیزم...انتظار بلاخره داره تمام میشه...دیدی گفتم(چشمک)...خیلی خوشحال شدم...سر سفره عقدت ما رو هم دعا کن...بوووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد