عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

تولد رامین من.

امروز دنیا برای من پنجره های روشنی گشوده است. از من به آسمان... که پیش از "تولدت مبارک گفتن" رو به آسمان اشک بریزم و بگویم: "خدایا به خاطر آفریدن رامین ازت ممنونم"!!!... خدایا بخاطر آفرینش موجودی که در پاکی و صداقت همتا ندارد ممنون. به خاطر انسان والایی که در بیست و سومین سالروز تولدش از متفکری چهل ساله بیشتر می داند و بهتر درک می کند ممنون...

رامین من... پاکی چشمان و مهربانی دستانت را می بوسم و عاشقانه تولدت را تبریک می گویم. خدا را هزاران بار سپاس که امسال در زادروز میلادت کنار توام...

دوستت دارم... تولدت مبارک...

 

 

پینوشت: ۲۶ مرداد باید سرکار باشم ظاهرا! و باید از پیش رامینم برم... از اون روز به بعد جواب کامنت های پرمهرتونو میدم... 

خونواده ی خودم(مامان و بابا و...) رفتن سفر. اول قرار بود من و رامین هم بریم اما بخاطر یه کلاسی که رامینم داشت نتونستیم بریم. خیلی دلتنگشون میشم. یه اتفاق بد هم افتاد و همون روز اول سفر، مامانم پاش پیچ خورد و دو تاندول پاش پاره شد(ما بالاخره نفهمیدیم تاندول یا تاندوم؟!) خیلی براش حرص خوردم. اول قرار بود برگردن خونه اما ظاهرا مامانم بخاطر داداش کوچیکم تصمیم گرفته به سفر ادامه بده. ولی کلا خیلی مشکل داره. برا بابامم که حسابی دلتنگم. من به شدت اصطلاحا بابایی هستم. صبح بابام باهام تماس گرفت. به محض اینکه گفت سلام ، اشکام ریخت و دیگه واویلا!! طفلی بابامم اشکش دراومد و خیلی غصه خوردم... بعدشم کلی تو آغوش رامینم از دلتنگی بابا و مامانم اشک ریختم و اینم شد صبح روز تولد!... آه... می دونید... تقدیر من با دوری رقم خورده... من تا اخر عمر یا باید از همسرم دور باشم یا پدر و مادرم... 

بگذریم... امروز تصمیم دارم برا تولد رامینم سنگ تموم بذارم. بخدا هرکار هم بکنم گوشه ای از محبت ها و فداکاری ها و توجهی که این انسان بزرگ به من داره جبران نمیشه. کادوها رو که دیشب گرفتم. کیک تولد هم خودم براش می خوام بگیرم. ظهر هم برا ناهار یکی از معروف ترین کافی شاپ های شهر برا پیتزا مهمونش می کنم. عصر هم که جشن می گیریم و می خوام براش حسابی شادی کنم. خدایا بخاطر اینکه امسال قسمتمون کردی روز تولدش با یه پیوند مقدس کنار هم باشیم سپاس...

نظرات 3 + ارسال نظر
یلدا شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ http://khaterestoon.blogsky.com/

مبارک باشه !!!!
ایشالله ۱۰۰ سالگیشو کنار هم جشن بگیرین !!!

jo0jo0 جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام.. من واستون ایمیل گذاشته بودم.... احتمالا نرسیده....

داشتم اسم کسی رو که دوست داشتم تو نت پیدا میکردم که به این نوشته ها برخوردم...اسم اونم رامینه... و تولدش بود اون موقع...با اجازه وبلاگ شما رو به عنوان هدیه واسش فرستادم.....

خواهش میکنم واسم دعا کنید که منو به عنوان یه عاشق قبول کنه و رسم معشوقی رو به جا بیاره«راضیم به همین».....

امیدوارم همه جا در کنار هم شادکام و موفق باشید

هلیا دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

تولد آقامون ۲۶ مرداده ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد