(چند دقیقه پیش با هم تلفنی حرف زدیم...)
هنوز برایم تازه ای... هم خودت و هم عشق والایت... هنوز هم وقتی صدایت را از پشت تلفن و از هزار کیلومتر دورتر میشنوم همان شادی دخترانه ی آن سال ها وجودم را در بر میگیرد... هنوز هم وقتی نامم را صدا میزنی "قند در دلم آب میشود"!! هنوز برایم همان پسرک 19 ساله ی دیروزی...
هنوز منم و تو و جیک جیک مستانه ی این عشق. هنوز منم و تو و دنیایی که هیچکس حتی نمیتواند گوشه ای از آن را باور کند... هنوز منم و تو و حس هایی که هرگز کهنه نمی شوند...
هنوز من کنار تلفن بیقرار قدم میزنم و تو به سوی کیوسک تلفن میدوی... هنوز من اضطراب سر رسیدن بزرگترها را دارم و تو نگران تمام شدن کارتت هستی. می دانم یادت هست از ترس شک بردن خانواده ها به قبض های موبایلمان از کیوسک و کارت تلفن استفاده میکردیم. و امروز گرچه ماهیت عناصر و اشیا عوض شده اند و تلفن ها و کارت هایمان جایشان را به موبایل داده اند اما حس های من و تو هرگز در لابلای تغییر ماهیت مادیات گم نشدند... هنوز وقتی با موبایل تماس میگیری نگران تمام شدن کارت تلفنت هستم! و تو هنوز هر بار بین صحبت هایت میپرسی :"تو مطمئنی کسی صدامونو نمیشنوه؟"... کجایی پسرک قصه های من؟!! دیگر گذشت آن روزهای پر دلهره... دیگر تمام شد... من و تو اینک با پیوندی مقدس از آن همیم که هیچ قانونی نمی تواند ما را ملامت کند.
هنوز دنیا می چرخد و من و تو نیز دست در دستان هم می چرخیم. در گذر این روزها با هم بزرگ شدیم... با هم عشق را فهمیدیم و با هم معنای زندگی را درک کردیم... فرهاد قصه ی یکدیگر شدیم و بخاطر شیرین قلب هامان بیستون را کندیم و تیشه بر فرق روزگار زدیم.
اردیبهشت آمده است. ماه انقضای "از آغاز میترسم"گفتن های من... خاطره ی یکی شدن چشم هایمان را هنوز آسمان در گوش درختان آن پارک زمزمه میکند. هنوز "Orange" هست و تو از هول ، نی را وارونه در لیوان شیرموز بستنی ات میگذاری!... هنوز تو عرق میکنی و من با خجالت بادبزن را از کیفم در می آورم و...
+ ثبت میکنم به تاریخ امروز ، 5 اردیبهشت 1389 :
لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه...
دهه ی اول فروردین 1390
بعدا نوشت:
۱- اون وبلاگم به روزه...
۲- تصویر بالا رو خودمون یه روز قشنگ کنار رودخونه گرفتیم. یاد اون روز زیبا بخیر...
سلام بانو
چقدر دلنوشته اینبارت به دلم نشست
بیشتر از هر روز دیگر
و احساسی کرختی و بی انگیزگی که جدیدا پیدا کرده ام را تا حدود زیادی تحلیل داد.
برای عاشقانگی تان دعا می کنم.
تو هم مرا فراموش نکن.
من هم بی صبرانه چون تو در انتظار فروردین 90 می مانم.
عزیزم ...
چقدر قشنگ مینویسی....
چقدر ازت انرژی مثبت میگیرم
خاطراتتون چقدر شبیه خاطرات ماست !!!!!!!
امیدوارم هر چه زودتر زیر یک سقف قرار بگیرید و کنار هم باشید !!!!!!!!
هورااااااااا:*:*:*:* مبارکه دوستم:*:*:*:*:*
خب پس دیگه شمارش معکوسو برو:) شما هم مث ما ۲سال عقد می مونین یعنی:) به سلامتی و دل خوش ایشالله عروس خانوم:*
راستی ایشالله که عروسی تونم اصفهان بگیرین تا من و حبه هم با کله بیایم:) فکر کن... اردیبهشت ۹۰ ۴تایی با هم بریم دشت لاله واژگون...
سلام دوست من. از اینکه سر زدین ممنونم. طرز نوشتنتون خیلی به دل می شینه. بی تعارف می گم. چرا دونستن شهر من براتون جالب بوده؟؟
شیراز. من زاده ی شیرازم و از تبار کریم خان زند. اینو شجره نامم می گه.
به روزم.
چقدر دلم میخواد که منم تو مراسمتون باشم شایدم باشم نمیدونم البته اگه دعوتم کنی !! این عکس 33 پل یکی از زیباترین عکسایی هس که از 33 پل دیدم شاید به خاط اینه که عکاس پر از احساسش دوستمه
فدات. پرواز پرنده های این عکس + هزاران مورد دیگه که من در این عکس می بینم! برام حس یه زندگی زیبا رو تداعی میکنه.
شک نکن گلم که تو هم یکی از مهمون های ویژه ی جشنم خواهی بود. برای من دوستام مهمتر از فامیل هستن!
سلام خوبین
خوشحالم که زوج خوشبختی هستین
پس دانشگاه باهم آشنا شدین ؟ چه جالب
نه نرسید من هنوزم نمیدونم فرقشون باهم چیه؟
خیلی قشنگ بود.
.......
سلام بهار نارنج و یاس رازقی عزیزم
خیلی زیبا بود .
در مورد سوالی که پرسیدی باید بگم که درسته که بعد از ازدواج دیگه اون تازگیه زمان عقد و دوستی را نداره و بعد از مدتی همه چیز عادی می شه ولی من هنوزم بعد از 9 سال وقتی یه شب ازش دورم دلتنگشم . روزی 3 بار باید تلفنی باهاش صحبت کنم و شبها باید توی آغوشش به خواب برم . عزیزم درسته که عادی می شه ولی عشقتون پررنگتر می شه و دوستیهاتون جاودانه تر . اونوقت قدر همو بیشتر می دونید چون می دونید با چه سختی به هم رسیدید و چه فاصلی هایی را پشت سر گذاشتید . روابطتون محکمتر می شه و عشقتون پررنگتر شاید در ظاهر خودشو نشون نده ولی در اعماق قلبتون همیشه این پیوند محکم باقی می مونه و دلنگرانیها و دلشوره هاتون همیشه برای هم خواهد بود ...........
عزیزم نگران بعد از ازدواج نباش زمان و صبر خودش هم چیز را درست می کنه ..
انشاالله که خوشبخت باشید.
خیلی زیبا و با احساس نوشتید
آرزو دارم هیچ گاه آشنای ها منجر به جدایی نشود هر چند یک آرزوی غیرممکن است
سلام دوست عزیز
وبلاگ قشنگی دارید
اگر با تبادل لینک موافقید؟! حتما خبرم کنید.
اگر مایل بودید شما میتونید من را با نام "طلوع آرامش در زندگی " لینک کنید.
(منتظرتون هستم)
"آسمانتان پر ستاره باد دلتان ابری مباد"
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
مرسی که سر زدی و کامنت گذاشتی . چشم کوتاه می آم . البته قضیه یک مقدار عملیات "خودلوس کنان " برای آقامون هم بود :دی
در مورد وبلاگت همین رو بگم که بوی عشق می ده . همیشه شاد و عاشق باشی .
سلام عزیزم... اومدم بهت سر زدن... عشقتون جاوید... ایشالا ساعت ها مثل برق و باد لگذرن و برسن به دهه ی اول1390 ... مام فکر کنم تو سال 90 هم خونه شیم ایشالا...
سلام
خیلی خیلی زیبا بود
حسابی ما رو غرق رویا و خاطراتمون کرد.
تلفن ها و دلشوره های ...
پلی بود که گذشته برای ما....
براتون آرزوی سلامتی میکنم در کنار هم.
او یکی وبلاگتونم رفتم.
کلی دلم غش رفت.
امیدوارم برای ما هم دعا کنید که کم کم برسه ....
ما هم شما رو لینک کردیم.
امیدوارم آسمون دلتون همیشه همین جور پر ستاره باشه و زندگیتون گرم از گرمای عشق ...
موفق باشید.
دوستدار شما
مریم و محمد
نمیدونم درسته یا نه.اما دارم از اول میخونمت.پر از عطر رازقی و بهارنارنجم و سرمست...
چرا درست نباشه عزیزم؟ اتفاقا من دوست دارم خاطراتمو با تو شریک شم...
یه روز منم از رودخونه ای که توی دلم کنار سنگهای سخت جریان داره مینویسم....بیشتر زمونا ماه بدون دعوت تو این رودخانه میتابه... تمام علفای کنارش رنگ خورشیدن و...پرنده ها بی نوبت به مهمونی ماهیها دعوت...
تو دلم رفتی لینکت کردم حالا خود دانی دوستم داشتی لینکم کن
سلام خانمی مرسی از حضورت و نظرت
خوش باشی که به عشقت رسیدی
عشق ما که اصلا نمی دونیم عشقه دوست داشتنه هوسه چیه
برای من همه عشق ودوست داشتنه
تو که به عشقت رسیدی واسه من خیلی دعا کن که سخت درگیرم.
منتظرت با نظرات و راهنمایی هات هستم
قربون نظر و قدمت