عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

خدا ، ماه ، من و تو

برگ دیگری است از دفتر نیمه شب های غریب و تنهای من... کنار پنجره دراز کشیده ام... نگاهم با ماه از دردهایی می گوید که جز خدا ، ماه ، من و تو کس دیگری نمی تواند حتی گوشه ای از آن را درک کند. زمزمه ی محزونی جای همه ی لالایی هایی که از خاطرم رفته را پر می کند _ کودکی ام را به دنیای مدرن فروخته ام!... _  باران چشم هایم بی مهابا می بارد...

رامین؟ هیچ کس منو نمی فهمه... رامین اینا اصلا نمی تونن بفهمن من دارم از چی غصه میخورم. اینا هنوزم دارن سعی میکنن احساسات منو در سنگ ها و آجرها و سقف ها جای بدن...  

محبوب من؟ جز تو که می تواند بفهمد چه چیز آزارم میدهد؟ چه کسی می تواند چنان دقیق و سریع حتی جزئی ترین افکار مرا بخواند که همیشه با خود فکر کنم چه رازی در این مساله نهفته است؟ 

حالا ماه پشت ابرها پنهان شده است. شاید در گوش ستاره ها از من و این شب ها و این غربت خیس می گوید... 

عجیب با دنیا غریبی می کنم. دنیایی که از لحظه ی پذیرفتن من در بطن خویش مرا آماج کینه ورزی هایش قرار داده است. تو که آمدی حس کردم دنیا به پایم افتاده است. تو که آمدی شعله ی فانوس های ایوان ذهنم جان گرفتند. اما دنیا هنوز از پا ننشسته است رامین. هنوز دشنه هایی به تن خسته ام می زند و ... 

نیمه شب غریبیست. باز منم و یک اتاق تاریک و خلوتی بارانی. باز منم و ترس از اینهمه تفاوت...

و آنقدر می نویسم و می نویسم تا خواب بر چشم هایم غالب شود و شبیخون این واگویه های غریب در من آرام گیرد. هر چند تا صبح کابوس ها تنهایم نمی گذارند...

نظرات 6 + ارسال نظر
فنچ دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

:(((((((((

نگین دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ http://aroos-kocholo.blogsky.com/

واییی خدای من چقدر قشنگ می نویسی و چه راحت درد دلهاتو با بیان خیلی قشنگی میاری. اینو جدی می گم.آدم اهل تعارفی نیستم و اگه چیزی نباشه اصلا تعریف نمی کنم. اما اینجا واقعا قشنگ نوشتی

نسترن دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://ext.persianblog.ir

اگر خودت میتونستی جنسیت خودت رو انتخاب کنی چی انتخاب میکردی؟؟؟؟؟؟
دختر یا پسر ؟؟؟؟؟؟
چرا؟؟؟؟؟؟؟
Ext.persiabnlog.ir

اگه یه بار دیگه به دنیا می اومدم باز میخواستم همین دختر باشم.

اشک دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ

تا حالا نشده یه بار بیام اینجا و صورتم خیس نشه. هر بار دل شکسته اومدم توی وبلاگتون و عاشق برگشتم. از صبوریت از عشق پاکت خوشم میاد. از خدا میخوام به حق این شبای قدر هرچه زودتر مشکلاتتون حل بشه.صبور باش یاس رازقی. دل عاشقا همیشه پاکه ازت میخوام برام دعا کنی. ۲۶ همین ماه جشن عروسیمه ولی ترس همه ی وجودمو گرفته برام دعا کن همیشه عاشق باشم. صبور باش و امیت تنها به خودش باش. یکتای عالم خدا

شما همون دوست گلی نیستی که یکی دو بار برام میل زده بودی؟ آره فکر میکنم. با کی ازدواج کردی؟

مارال چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ http://mosaferepaiiz.blogfa.com

هنوز خواندن اینجا اشک می اورد و شوق
از فراقی که تحمل میکنی عشق می ریزد و صبوری
و چه شیرین در گذار این سالهای دوری و عاشقی
هنوز تشنه عشق پاکت هستی.
جز تحسین و آرزوی تا ابد عاشق ماندن
حرفی نیست.

شیرین و مانی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://apair-canary.blogsky.com

تربیک می گم به عشق ژاکتون به وصال با تلاشتون ای کاش ما هم زود تر ...........
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد