عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

خواب

مثل همیشه با بغض و بیقراری به خواب رفتم. دقایقی بعد ، یک لحظه حضورت را حس کردم!... با بیقراری رو بر گرداندم و صدایت کردم. 

- رامین؟ 

- جان رامین؟ جانم رازقی من؟ 

مرا در آغوش گرفتی و کلی اشک ریختم و گفتم "خیلی دلم برات تنگ شده بود". چون همیشه به صورتم خیره شدی و با انگشتان مهربانت اشک هایم را پاک کردی.چشم هایت باز قرمز شده بود... برایم زمزمه کردی تا آرام بگیرم. نوازشم می کردی و غرق شور حضورت بودم. به آرامشی که از کنارت بودن دارم می اندیشیدم. برایت حرف می زدم و تو فقط خیره به من نوازشم می کردی. سر بر سینه ات گذاشتم. اما تا دوباره سر از سینه ات برداشتم با کابوس وحشتناکی روبرو شدم.... خواب بود... همه چیز خواب بود. حس تو و آغوش پاکت... حس دست هایت. حس آرامشم... خواب بود. برای لحظاتی شکه فقط به جای خالی ات می نگریستم و بعد... فقط باران بود که در لحظاتم می آمد... 

چه کنم؟ چه می توانم بکنم؟ دلم برای خودم و تو آتش گرفت "همسرم"... 

 

+ امروز برای اولین بار با درد به خدا گله کردم که کاش هرگز از این خواب بیدار نشده بودم...

نظرات 11 + ارسال نظر
swallow جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://alone-swallow.blogfa.com

سلام خوبی؟چه بلاگ خاک خورده ای داری....منظورم اینه که فدیمیه....من اینجور بلاگارو دوست دارم....ممنون که که ادرسشو بهم دادی....با چه اسمی بلینکمت؟کدوم درستو لینک کنم؟

swallow جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://alone-swallow.blogfa.com

لینکیدمت از آشناییت خوشحالم...
اسمم فائزه هست اما پرستو مستعارمه با این اسم باهم اشنا شدیم...واسم خاطرست.....معنی عنوانم میشه پرستو تنها...پرستو ها توی بهار دسته جمعی کوچ میکنن هیچ وقت تنها نیستم جز من...

دختری در انتظار جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://ruzhayedurazto.blogfa.com

ممنون که اومدی عزیزم از دعات هم ممنونم چرا 1800 کیلومتر از هم دورید مگه تو کجایی؟ میفهمم دلتنگی خیلی بده ولی به امید لحظه های همیشه با هم بودن فکر کن شاید دلتنگیت کمتر بشه...

جنی جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

سلام دوس جونی
آخه عزیزم
منم وقتی این خوابا رو می بینم، بعد که بیدار می شم می بینم الیوری نیست پیشم کلی افسرده می شم
ناراحت نباش
امیدوارم که این دوری ها زودی تموم شه

مسافران پاییز...مارال یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://mosaferepaiiz.blogfa.com

سلام گلکم
جنس دلتنگیت را خوب حس میکنم و متاسفم از اینکه برای التیامش
دستهایم خالیست.
به این بیندیش که اگر خواب چشمهایش هم نبود این دلتنگی اینقدر شیرین زجرت نمیداد.
کاش این فاصله ها هرچه زودتر تمام شوند...

غزل دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://1362ghazaleomid.blogfa.com

چرا از هم دورید؟چقدر ؟تا کی ؟

[ بدون نام ] دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

دو سر مملکت رو که بهم وصل کردین شما!
خیلی سخته دوری ! تجربه اش رو دارم
امیدجون هم تا پارسال سمنان دانشجو بود و هفته ای 4 روز نبود خیلی سخت بود اوج سختی ها نبودن های بیست روزه اش برای امتحان ها بود ! می دونم شرایط شما خیییییییییییییییلی سخت تره اما خدا بخواهد تا 19 شهریور 90 چیزی نموده کمتر از یکسال به نسبت روزهای که پشت سر گذاشتین

دو سر مملکت که نه. یکیمون وسطه و یکی حواشی!
ممنون غزل جان. آفرین فکر کن شما لااق هفته ای یه بار همو میدیدین. ما که ممکنه دو ماه طول بکشه همو نبینیم چی؟آره عزیزم نسبت به روزای پشت سر خیلی کمه. ولی هرچی جلوتر میریم من دقیقا حس میکنم که تحملمونم داره کمتر میشه

[ بدون نام ] دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ

وقتی این انفاق برای خاله جون افتاد خواهر جونی ها پیشنهاد دادن عروسی رو بندازیم عقب ما که اینهمه صبر کردیم اما واقعا من تحمل یک روزش رو هم ندارم عروسی سوت و کور رو به دو ماه دیگه ترجیح میدم

راستش منم اون روز از شنیدن اینکه باید عروسیتونو سوت و کور بگیرین یه مقدار برات ناراحت شدم. ولی کاملا حق با توئه. باید پذیرفت و به هم رسیدنتون خیلی مهمتره.
وای منم گاهی از این استرس ها میگیرم که تو فاصله ی این یک سال اقوام نزدیکی فوت نکنه. چون هم آدم براش کسی که رفته غصه دار میشه و هم برای ما دو تا که اینهمه سال منتظر این جشن عروسی هستیم واقعا غیر قابل پذیرشه که عروسیمون عقب بیفته یا سوت و کور باشه. یه رسم بدی هم که تو فامیل ما هست اینه که اگه تو فامیل نزدیک کسی فوت کنه یک سال کامل کامل براش صبر می کنن!

اشک دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام عزیزم امیدوارم خنده روی لبات باشه. وقتی تاریخ عروسیت رو دیدم واقعا خوشحال شدم امیدوارم این یک سال مثل یه لحظه براتون بگذره و زودتر به هم برسین. توی یه وقت مناسب برات ایمیل میدم. پاکی عشقتون رو دوست دارم. همیشه شاد باشین

ممنون عزیزم. شاید تو این شرایط بهترین دعا همین بود که این یکسال سریع بگذره...
مشتاقانه منتظر میلت هستم

taraneh سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ق.ظ http://gisgolab88.blogfa.com

سلام عزیزم. وااااای که چه قلم زیبایی داری.اگه دوست داشتی منو به اسم علی و گیس گلابتون لینک کن.من با اجازت لینکت کردم عزیز.موفق باشی.

ترانه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ http://gisgolab88.blogfa.com

سلام عزیزم.مرسی که منو لینک کردی.
گیس گلاب یه شخصیت خیالیه که خودم فعلاً نقششو بازی می کنم. وقتی رفتم کادو خریدم مثلاً گلاب هم همرام بود و وقتی می خواستم کادو رو بدم در نقش گلاب با صدای بچه گونه به علی تبریک گفتم.هر وقت با علی دعوامون می شه یا چیزی ازش می خوام که انجام بده می گه گلاب شو (یعنی اون موقع من باید نقش یه دختر 5 ساله رو بازی کنم) و وقتی من گلاب می شم دیگه هر کاری بخوام برام انجام می ده.

فهمیدم. مثل من که نقش یه کودک ۶ ساله رو بازی میکنم که البته ۴ سالشه و خانوم معلمش گفته تو که ۴ سالته برا چی میگی ۶ سال. اونم گفته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد