عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

عشق بیدار

آنجا که من از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدم...

سالگرد نامزدیمون + گمشده ی تازه!

امروز سالگرد همان شب زیباست. شبی که خبر عروس قصه ی تو شدنِ من به گوش تمام ستارگان دنیا رسید...  

آن شب مترسک ها ضربه های بسیاری بر پیکره ی روحم زدند... روحی که در گیر انتظاری سخت و تلاشی سخت تر واقعا خسته تر از آن بود که حتی در شب وصال نیز بخواهد تحمل ضربه های آن ها را داشته باشد... اما مترسکند دیگر! و مترسک همیشه با کلاغ دوست است! 

آن شب که من و تو نامزد کردیم(بماند که اجازه ی محرمیت ندادند! یک جشن ساده تنها برای دو حلقه که بیتاب انگشت های من و تو بودند. فقط در همین حد!)  فکر میکردم همه چیز تمام شد. اما از فردایش تازه همه چیز شروع شد... هرچند آخر قصه ی پرماجرای من و تو وصال است. 

 

- این روزها گمشده ی تازه ای دارم! البته همیشه مترسک که میشوم او را گم میکنم. بعد چشمانم را کف دست هایم میگذارم و راه سرایش را در پیش میگیرم. خودسرتر از آنم که وقتی پیدایش میکنم حواسم به دوباره گم نشدنش باشد! و انسان تر از آنم که وقتی گمش میکنم به این راحتی ها بتوانم پیدایش کنم! 

وقتی او را گم میکنم همه ی رشته های موازی دنیایم متقاطع می شوند. داشته هایم را از دست می دهم... و آخر سر چشم باز میکنم و میبینم خود را نیز گم کرده ام!!!!! و این تکرار هر باره ی من است...  

حالا این روزها دوباره به دنبال یافتنش هر سحر کنار پنجره ی اتاقم در لحظاتی که گلدسته ها عشقش را فریاد می زنند، یا به ماه خیره میشوم یا به آسمان... و زیر لب صدایش میکنم... گاهی نیز او را میان عابران پیاده ای که این وقت شب به سوی مسجد انتهای خیابان میروند جستجو میکنم. میدانم وقتی صدایش میزنم میشنود... اما دارد جریمه ام میکند! حرفی برای دفاع ندارم! بدون او زندگی هم نمی توانم بکنم! پس به هر دری میزنم تا دوباره پیدایش کنم... 

پیدایش میکنم. میان قلبم مینشیند و دنیایم لبخند میزند. ذرات وجودم از کوه های سر راهم به سوی قلبم هجوم می آورند... دوباره خودم را هم پیدا میکنم... 

اما چه فایده که تا مترسک شدن من راهی نیست! دوباره گمش میکنم و دوباره اشک هایم میریزند که "خدای من کجایی"؟

نظرات 7 + ارسال نظر
اوجوبه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.ojobeam.blogsky.com

آخییییییییییییییییییی
سالگرده نامزدی تون مبارک
ایشالا پای هم پیرشین
به منم سر میزنی؟
بیا دیگه

فیروزه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام مبارک باشه...انشاالله به زودی عروسیتون بشه عزیزم....ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا....

مریم یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ http://joojesia2.mihanblog.com

سلام انشاالله خوشبخت باشید ب امید وصال همه دلداده ها!پیش من بیاید خوشحال میشم

دختری در انتظار پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ http://ruzhayedurazto.blogfa.com

مثل همیشه زیبا نوشتی....سالگرد نامزدیتون با تاخیر مبارک...هممون گاهی گمش میکنیم ولی اون از رگ گردن هم بهمون نزدیکتره کاش میفهمیدیم...

لیلی پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

چقدر حس تو نوشته هاته..
عزیزم امیدوارم همیشه کنار هم باشید.

ماشا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ http://bluman.persianblog.ir/

لیلا یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

سلام عزیزم فکر نمیکردم اینقدر مفصل سوالمو جواب بدی.ممنون.و خوشحالم که بطور اتفاقی با اینجا اشتا شدم.جواب خوبی هم گرفتم.حتما به اون دو تا عمل میکنم.من ۲۸ سالمه.شرایطم در گذشته خیلی خیلی شبیه شما بوده.حتی شرایط خونوادگبم.وقتی نوشته هاتونو میخوندم انگار خودم بودم با یه تفاوت....ازدواج کردم همسرمم خیلی دوست دارم.از بین خواستگارای زیادی که بودن تنها پسری بود که دوست داشتم بچم شبیهش بشه.ولی به دلیل یه عشق نافرجام قدیمی در سنین ۱۸-۱۹ سالگی هیچ وقت نتونستم عاشق بشم. دلم می خواد تو زندگی عاشق باشم.هنوز تو هپروت اون سالها سیر میکنم.رویاهای قشنگم مال اون موقع هاست.تو سختیها ارزو میکنم به اون دوران برگردم.برای همین احساس خلا میکنم گاهی...با این تفاوت

دقیقا به چیزی که میگی اشاره کردم گلم. این خاصیت انسانه که وقتی از یه چیز دورش میکنن دوباره به همون سمت تمایل پیدا میکنه و همینجاست که ظرافت تفاوت عشق از هوس مشخص میشه. هوس همیشه اونچه که به تمایلات جسمانی اطلاق میشه نیست. خواسته های نفس و خواست های طبیعی انسان هم به نوعی هوس هستند. منتها شاید منفی نباشند! خلاصه به نظر من بهتره اول سنگ هاتو با خودت وا بکنی و تفاوت عشق رو از آهن ربای ذهنت جدا کنی! روی عشق حساس شدی.
به این هم فکر کن که خیلی ها با کسی ازدواج میکنن که در بدو امر فکر میکنن بدون اون میمیرن و عاشقش هستن. اما چندوقت بعد از وصال این خلا رو احساس میکنن و فکر میکنن این اونی نیست که دنبالش بودن. نمونه ی این مساله خیلی زیاده. به این نمونه ها هم فکر کن. فقط به نمونه های موفق فکر نکن. خودت رو با هیچکس مقایسه نکن. مقایسه هیچوقت درست نبوده. چون شرایط و روحیات آدم ها فرق میکنن. چون یه نفر ممکنه از روی حماقتش یه چیز رو خوب بدونه و یه نفر از روی آگاهیش همون چیز رو بد بدونه. ببین. شعور خود فرد چقدر روی ماهیت یه موضوع اثر میذاره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد